دید درست
روزی مردی داخل چاهی افتاد و بسیار دردش آمد.
یک روحـانی او را دید و گفت: حتماً گناهی انجام دادهای.
یک دانشمند، عمق چاه و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت.
یک روزنامهنگار، در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد.
یک یوگیست به او گفت: این چاله و همچنین دردت فقط در ذهن تو هستند و در واقعیت وجود ندارند.
یک پزشک، برای او دو قرص آسپرین پائین انداخت.
یک پرستار، کنار چاه ایستاد و با او گریه کرد.
یک روانشناس، او را تحریک کرد تا بتواند دلایلی که پدر و مادرش او را آمادهی افتادن به داخل ِ چاه کرده بودند پیدا کند.
یک تقویتکنندهی فکر، او را نصیحت کرد: خواستن، توانستن است.
یک فرد خوشبین به او گفت: ممکن بود یکی از پاهات بشکنه.
.
.
.
سپس فرد بیسوادی گذشت،
و دست او را گرفت و او را از چاه بیرون آورد.
(منبع نامعلوم)
پ ن: این همه درس میخونیم، متخصص میشیم، اما نمیتونیم درست ببینیم.