ماجرای هدیه شهیدرستگار به مادرش از بهشت
روز گذشته پیکر مرحوم حاجعلی اصغر نجفی رستگار پدر سردار شهید کاظم نجفی رستگار فرمانده لشکر 10 حضرت سیدالشهداء (ع) تشییع و به خاک سپرده شد.
مرحوم نجفی رستگار که خود از رزمندگان دفاع مقدس بود، در شهرری زندگی میکرد و همه او و خانوادهاش را به انقلابی بودن میشناختند.
محدثه نجفی رستگار فرزند شهید حاج کاظم رستگار درباره او میگوید: "زمانی که 40 روز از تولدم میگذشت، پدرم به شهادت رسید؛ پدربزرگم را «بابا» صدا میزدم؛ ایشان خیلی صبور بودند و این صبر را به من منتقل کردند؛ حضورشان قوت قلبی برای ما بود؛ ایشان با محبتهای خود جای پدرم را پر میکردند؛ لذا من هم توانستم دوری از پدرم را با افتخار تحمل کنم. خصوصیات بارز پدربزرگم، گذشت و ایثار او بود؛ چرا که ایشان به خاطر اسلام گذشت کردند و با فرزندش وارد صحنههای نبرد شدند؛ پدربزرگم، پدرم را امانت از سوی خداوند میدانستند که در راه خودش به او بازگردانده شد."
به همین بهانه متن خاطره جالب و شنیدنی که توسط ناصر رستگار برادر شهید کاظم رستگار نقل میشود
در این خاطره، برادر شهید رستگار ماجرای درخواست مادر این شهید بزرگوار که هنوز هم در قید حیات هست، را بیان میکند که در آن در عالم رویا از فرزندش درخواست میکند که بتواند قرآن بخواند.
" مادر من یک کلاس هم سواد ندارد. در عالم خواب برادر شهیدم، شهید کاظم رستگار را میبیند که به مادر میگوید: مادر جان! من الان در بهشتم چه چیزی میخواهی که برای تو از آنجا بیاورم؟ مادر به شهید میگوید: الان که در بهشت هستی میتوانی از خدا بخواهی که من بتوانم قرآن بخوانم. این خواهران بسیج و خانمهای جلسهای میآیند و من را به جلسه قرآن میبرند. همه که قرآن میخوانند وقتی نوبت به من میرسد میگویم که من سواد ندارم و آنها میگویند که اشکال ندارد، خب سوره حمد یا قل هو الله را بخوان. من دیگر خسته شدم و خجالت میکشم. تا آنجا که بعضا به این مجالس به بهانه اینکه حالم مساعد نیست، نمیروم. الان که بهشت هستی می تونی از خدا بخواهی که من قرآن را یاد بگیرم. شهید رستگار به مادر میگوید: بعد از نماز صبح بلند شو قرآن را باز کن انشاالله میتوانی بخوانی."
مادر من بعد از نماز صبح بلند میشود و هرجای قرآن را که باز میکند، میخواند.
برادر شهید کاظم رستگار در گفتوگو با رجانیوز، درباره صحت این موضوع گفت: هیاتی از علمای قم برای تحقیق درباره این موضوع آمدند و آن را تایید کردند.
خاطراتی از نقش شهید رستگار در تقویت حزب الله لبنان
ناصر رستگار با اشاره به نقش شهید در تقویت جبهه مقاومت اسلامی و حزب الله لبنان در همراهی با حاج احمد متوسلیان گفت: وقتی که شهید رستگار بعد از 13 سال که در شرق دجله به شهادت رسیدند رجعت کردند و بدن پاکشان به میهن برگشت، سید حسن نصرالله یک هیاتی فرستادند و خودشان هم پیام دادند.
وی اظهار داشت: یکی از همین افراد هیات اعزامی از سوی دبیر کل حزب الله لبنان میگفت که بزرگان حزب الله لبنان تصویر شهید رستگار را در خانههای خود نصب کردهاند و به او افتخار میکنند.
برادر شهید رستگار با بیان اینکه بیشتر کارهای اجرایی در لبنان بر دوش شهید رستگار بود چرا که حاج احمد به دلیل فرمانده بودن نمیتوانست زیاد از قرارگاه خارج شود، افزود: آموزشهایی که شهید رستگار در آنجا داشتند بسیار موثر بود.
حاج حسین الله کرم از فرماندهان دفاع مقدس نیز در سخنانی که در مراسم تشییع جنازه پیکر پدر شهید رستگار داشت، گفت: بیشتر فرماندهان لشکر حضرت رسول(ص) و تیپ 10 سیدالشهدا(ع) تهران از بچههای شهرستانی بودند و در این بین، فرماندهانی همچون حاج احمد متوسلیان و حاج کاظم رستگار از برجستهترین فرماندهان به حساب میآمدند که تهرانی بودند.
وی ادامه داد: باید بگویم شهید رستگار مانند این حرم، یعنی حضرت عبدالعظیم حسنی قبله دینی مردم به حساب میآید، او قبله انقلابیگری، فرماندهی نیروهای بسیجی و ولایتمداری بود.
اللهکرم با اشاره به آموزش نیروهای حزبالله در لبنان خاطرنشان کرد: میتوان گفت، سیدحسن نصرالله توسط شهید رستگار به این جایگاه رسید چون نخستین گروهی که حزبالله لبنان را آموزش داد و آنها را به این سطح از آمادگی رساند حاج کاظم رستگارها بودند.
این فرمانده دوران دفاع مقدس با اشاره به دو نکته در رابطه با حاج کاظم رستگار گفت: نکته اول این است که حاج کاظم رستگار چگونگی اطاعت از ولایت فقیه را به ما آموزش میدهد. شهید کاظم رستگار سال 64 طی نامهای که به امام خمینی(ره) نوشت، یادآور شده بود، اینگونه که در تابستان و زمستان بجنگیم باعث میشود عراق تمرکز قوای بیشتری داشته باشد و شکست بخوریم. حضرت امام خمینی (ره) نیز به او فرموده بودند، من وضع موجود را متوجه هستم اما شما باید همچنان بجنگید. شهید رستگار که در آن جایگاه بالای فرماندهی قرار داشت این فرمایش امام را پذیرفت و در جایگاه رزمندگی نیز از فرمانده خود اطاعت کرد.
زندگی نامه سردار رشید اسلام شهید حاج کاظم نجفی رستگار
حاج کاظم نجفی رستگار در آغازین روزهای شکوفایی بهار سال 1339 در شهر ری به دنیا آمد و در دامان مادری مهربان و با دسترنج پدری کشاورز تکامل و تربیت یافت. از هفت سالگی، قدم در راه تحصیل علم گذاشت و با وجود سختی های زندگی تا کلاس سوم متوسطه با موفقیت به ادامه تحصیل پرداخت. اما پس از آن از ادامه تحصیل بازماند و وارد مبارزات و فعالیتهای انقلابی شد. او که دوران نوجوانی را با زمزمه های نهضت امام خمینی (ره) آغاز کرده بود، در روزهای نخست پیروزی، با شروع غائله کردستان و تحریکات نیروهای ضد انقلاب، همراه نیروهای دکتر چمران راهی کردستان شد و آموزش های چریکی را در آنجا فرا گرفت. وی که تربیت یافته مکتب بزرگانی چون شهید دکتر چمران و حاج احمد متوسلیان بود، پس از بازگشت در پادگان توحید به عضویت رسمی سپاه پاسداران در آمد و بعد از مدتی به فیروز کوه رفته، کلاس های آموزش احکام دینی و مسائل نظامی را برای جوانان و نوجوانان برپا کرد. وی را به عنوان فرمانده یکی از گردانهای تیپ رسول الله (ص) که فرمانده آن احمد متوسلیان بود، انتخاب کردند و بعد از شش ماه فعالیت، مسولیت واحد عملیات را در پادگان توحید پذیرفت و تا شروع جنگ در این سمت باقی ماند.
حاج کاظم در این زمان طی ماموریتی جهت توانمند سازی نیروهای حزب الله به عنوان فرمانده گردان به جنوب لبنان اعزام شد و مسولیت تعدادی از عملیاتها را بر عهده گرفت. وی در راه آماده سازی شیعیان لبنان از هیچ کوششی فروگذار نکرد. بازگشت او با تشکیل تیپ دوم سپاه تهران مصادف شد که این تیپ به نام مبارک « سیدالشهدا (ع)» مزین شد و با جمعی از یاران و دوستانش، فرماندهی عملیات تیپ را عهده دار شد. در مهرماه سال 1361 همسری مومن و پارسا اختیار کرد و چند روز بعد به جبهه رفت. شهید رستگار که تمام عمر خود را در جستجوی رستگاری ابدی گذرانده بود، در حین عملیات بدر، روز پنجشنبه 25 اسفند ماه 1363 هنگام اذان ظهر در شرق دجله ( منطقه هور الهویزه) در حال شناسایی منطقه، همراه چند نفر از فرماندهان تیپ سیدالشهدا (ع) به درجه رفیع شهادت نائل آمد و آخرین آرزویش نیز محقق شد.
گویی حاج کاظم فرمانده غریب لشگر سیدالشهدا (ع) به زیارت مولای کاظمین رفته بود که پیکر مطهرش بعد از 13 سال همچون سید و سالار شهیدان، قطعه قطعه به وطن بازگشت.
راز فرماندهی
شهید رستگار فرمانده لشگر 10 سیدالشهدا(ع) بود و خانواده اش از این سمت حاجی، هیچ اطلاعی نداشتند. یک روز، برادر او به منطقه آمد تا از او خبری بگیرد. حاج کاظم، قرار بود صحبتی برای نیروها داشته باشد. وقتی از جایگاه اعلام شد:« فرمانده لشگر 10 برای صحبت بیایند»، آقای رستگار بلند شد و به سمت جایگاه حرکت کرد. برادرش از همه جا بی خبر، با دست اشاره میکرد که « چرا در میان جمعیت بلند شدی؟» حتما با خودش گفته بود: « برادرمان بی ملاحظه است و رعایت نظم و انضباط را نمی کند.» حاجی با اشاره جواب داد که الان می نشینم. خلاصه صحبت ایشان آغاز شد و تا آخر جلسه، برادرشان متحیر مانده بود. حاج کاظم به برادرش سفارش کرد که جریان فرماندهی او را برای کسی نگوید. اگر چه خانواده اش بالاخره فهمیدند.
سخن شهید
پیام من این است که همه سعی کنند زیر بار ذلت نروند، اگر مردم جهاد را کنار بگذارند خواه ناخواه به ذلت و خاری کشیده می شوند. اگر این جنگ تمام شود باز هم تا ستمگر و ظالم هست، جنگ هم وجود دارد.
جنگ ما زمانی تمام می شود که ظالمی روی زمین نباشد انشاء الله. امام مهدی (عج) می آید و صلح جهانی را برقرار می کند... « قلب حرم خداوند است، پس در حرم خدا، جز او را ساکن مکن» اگر ما خود را با این حدیث، مطابقت دهیم، باید بدانیم که هر کجا که باشیم پیروز هستیم. اگر یقین داشته باشیم که قلبمان محضر خداست، مسلما در محضر خدا گناه نمی کنیم و هیچ ترسی در دلمان نمی افتد.
بخشی از وصیت نامه شهید
ستایش خدای عز و جل را که مرا از امت محمد (ص) و شیعه علی (ع) قرار داد و سپاس خدایی را که مرا با آوردن حق، از ظلمت به روشنایی هدایت کرد و از طاغوت نجاتم داد و مرا از کوچکترین خدمت گزاران به اسلام و انقلاب اسلامی قرار داد.
امیدوارم که خدای متعال، رحمت خود را نصیب بنده گنهکار خود بفرماید ومرا به آرزوی قلبی خود یعنی شهادت فی سبیل الله برساند که (این را) تنها راه نجات خود میدانم و آرزوی دیگرم این است که اگر خداوند شهادت را نصیب بنده گنهکار خود کرد، دوست دارم با بدنی پاره پاره به دیدار الله و ائمه معصومین به خصوص حضرت سیدالشهدا(ع) بروم، من راهم را آگاهانه انتخاب کردم و اگر وقتم را شبانه روز در اختیار این انقلاب گذاشتم به این دلیل است که خود را بدهکار انقلاب و اسلام می دانم و انقلاب اسلامی، بر گردن این بنده، حق زیادی داشته که امیدوارم توانسته باشم جزء کوچکی از آن را انجام داده باشم و مورد رضایت خداوند بوده باشم./ رجانیوز