کــــــاروان

کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش...

کــــــاروان

کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش...

کــــــاروان
اگر مقصد پرواز است قفس ویران بهتر ....
پرستویی که مقصد را در کوچ میابد از ویرانی لانه اش نمی هراسد ....
پرستو را با گرما عهدی است که هر بهار تازه می شود وطن پرستو بهار است ...
اگر بهار مهاجر است از پرستو مخواه که بماند...
مهاجر مقصد را در پرواز می بیند...
پس دل نمی بندد...
به قول شهیدمطهری:
مرد آنست که بتوانداز آنچه به او چسبیده است جداشود وهجرت کند.
پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
۰۸ آذر ۹۲ ، ۱۹:۲۸

همسرداری ایت الله حق شناس

 بسم الله ارحمن الرحیم.

به دلیل عوارض عمل جراحی حضرت آیت الله حقّ شناس قادر رفتن به « مسجد امین الدّولة » نبودند و آن اوائل که هنوز به میدان هروی نقل مکان نکرده بودند در منزل محقرشان در میدان قیام تهران حضور داشتند ولی ایشان که تا لحظه ی آخر عمر و تا هنگامی که نفس می آمد خود را وقف ارشاد جوانان کرده بودند همان منزل را محفل انس خود قرار دادند.

 

منزلی که دو اتاق تو در تو بیرونی آن و یک اتاق هم اندرونی آن بود که با یک در از بیرونی جدا شده بود ،  یک ساعت قبل از اذان مغرب درش گشوده می شد تا عطر عبودیت و رایحه ی مهرورزی را به مشام تشنگان معرفت برساند.

بعدازظهر یک روز سرد زمستانی در ماه رجب خدمت ایشان رسیدم طلاب و دوستان تک تک در حال جمع شدن بودند تا مانند روزهای گذشته از وعظ و نماز جماعت ایشان کام جانشان را شیرین کنند.

ظاهر حاج آقا نشان می داد که نشاط روزهای دیگر را ندارد و غصه ای دارند.

بخاری نفتی علاءالدّین در وسط اتاق بود و کتری وقوری گلداری با دستمال تمیز دم کنی روی آن جلب توجه می کرد .

آیت الله حقّ شناس لب به سخن گشود و با نگاه به علاء الدّین سخنش را با ناله ی جانسوزی شروع کرد:

« ظهر بعد از ناهار یه قدری استراحت کردم و وقتی بیدار شدم دیدم بساط چایی هم به راهه ، استکان نعلبکی را برداشتم تا از سر چراغ چایی بریزم ، ( گریه راه صحبتشان را گرفت . )  این استکان و نعلبکی همچین به هم خورد که حاج خانم بیدار شد. »

ایشان چون دستشان رعشه شدیدی داشت طبیعی بود که اگر می خواستند چای بریزند سر وصدا می کرد و همسر ایشان که همواره مراقب ایشان بودند را خبر دار می کرد.

ایشان ادامه دادند :

« پیش خودم گفتم عبدالکریم شکمت کارد بخوره ! که برای مقصود خودت حاج خانم که روزه بود را بیدار کردی ! »

شدّت تأثر ایشان به قدری بود که به مباحث دیگر چندان پرداخته نشد ولی به نظر می رسد ماندگارترین  درس عملی اخلاقی بود که ایشان به همه ما دادند .

 ما در شرح حال بزرگان حوزه شنیده بودیم که مثلاً اگر نیمه های شب به خانه می آمدند و کلید نداشتند تا صبح می ماندند و عیال خود را بیدار نمی کردند و یا حضرت امام خمینی ( رضوان الله تعالی علیه ) برای وضو گرفتن برای نماز شب ابر اسفنجی را در ظرفشویی می گذاشتند تا صدای ریزش آب منجر به بیداری خانواده نشود ولی این لطافت مرحوم آیت الله حقّ شناس همه آن شنیده ها را به خوبی اثبات کرد.

یکی از دوستان که از شاگردان آقای « جاودان » بود در همان ایام نقل می کرد که روزی همراه آقای جاودان و استادشان « علامه عسگری » محضر آیت الله حقّ شناس در همان منزل حاضر شدند که ایشان ضمن ملاقات برای سفر عمره خداحافظی هم داشتند .

حضرت آیت الله حقّ شناس جویا شده بودند که آیا ایشان همسرانشان را هم می برند یا خیر ؟! که وقتی جواب منفی شنیده بودند متذکر شده بودند که باید کسانی را که یک عمر همراهی با شما کردند را از این بهره های معنوی محروم نکنید ، که گویا همین نیز منجر شده بود که آن دو بزرگوار با خانواده به عمره مشرف شوند.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۰۹/۰۸
مهاجر

نظرات  (۱)

ظهر بعد از ناهار یه قدری استراحت کردم و وقتی بیدار شدم دیدم بساط چایی هم به راهه ، استکان نعلبکی را برداشتم تا از سر چراغ چایی بریزم ، ( گریه راه صحبتشان را گرفت . )  این استکان و نعلبکی همچین به هم خورد که حاج خانم بیدار شد. »

ایشان چون دستشان رعشه شدیدی داشت طبیعی بود که اگر می خواستند چای بریزند سر وصدا می کرد و همسر ایشان که همواره مراقب ایشان بودند را خبر دار می کرد.

ایشان ادامه دادند :

« پیش خودم گفتم عبدالکریم شکمت کارد بخوره ! که برای مقصود خودت حاج خانم که روزه بود را بیدار کردی ! »

این قسمت خیلی تاثیرگذار بود. اشک تو چشام جمع شد! ماها چیکار می کنیم با خانواده هامون؟؟؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی