ایام فتنه 88 بود
یکی از اقوام خواب پسر شهیدم رو دید
پسرم سید علی یه امانتی بهش میده و میگه برسون به فلانی
ایشون به پسرم میگه : چرا خودت بهش نمیدی؟
سید علی میگه : تهران شلوغ شده ، داریم با بچه ها میریم تهران ...
خاطره ای از زندگی سردار شهید علی دوامی
راوی : مادر شهید