کــــــاروان

کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش...

کــــــاروان

کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش...

کــــــاروان
اگر مقصد پرواز است قفس ویران بهتر ....
پرستویی که مقصد را در کوچ میابد از ویرانی لانه اش نمی هراسد ....
پرستو را با گرما عهدی است که هر بهار تازه می شود وطن پرستو بهار است ...
اگر بهار مهاجر است از پرستو مخواه که بماند...
مهاجر مقصد را در پرواز می بیند...
پس دل نمی بندد...
به قول شهیدمطهری:
مرد آنست که بتوانداز آنچه به او چسبیده است جداشود وهجرت کند.
پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۴۸ مطلب با موضوع «عقاید» ثبت شده است

روزی مردی داخل چاهی افتاد و بسیار دردش آمد.

یک روحـانی او را دید و گفت: حتماً گناهی انجام داده‌ای.

یک دانشمند، عمق چاه و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت.

یک روزنامه‌نگار، در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد.

یک یوگیست به او گفت: این چاله و هم‌چنین دردت فقط در ذهن تو هستند و در واقعیت وجود ندارند.

یک پزشک، برای او دو قرص آسپرین پائین انداخت.

یک پرستار، کنار چاه ایستاد و با او گریه کرد.

یک روانشناس، او را تحریک کرد تا بتواند دلایلی که پدر و مادرش او را آماده‌ی افتادن به داخل ِ چاه کرده بودند پیدا کند.

یک تقویت‌کننده‌ی فکر، او را نصیحت کرد: خواستن، توانستن است.

یک فرد خوش‌بین به او گفت: ممکن بود یکی از پاهات بشکنه.

.

.

.

سپس فرد بی‌سوادی گذشت،

و دست او را گرفت و او را از چاه بیرون آورد.

(منبع نامعلوم)

پ ن: این همه درس می‌خونیم، متخصص می‌شیم، اما نمی‌تونیم درست ببینیم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۱ ، ۱۵:۴۱
مهاجر

هیچکس نمی‌تواند مطمئن باشد که هم‌اکنون با حسین(ع) است

لا یطمئن أحدنا أنّنی الآن أنا مع الحسین؛ أنا مع الحسین فی المدینة، أنا مع الحسین مِن المدینة إلی مکّة، أنا مع الحسین فی مکّة، أنا مع الحسین و هو خارجٌ مِن مکّة، ولکنّ السؤال: هل أبقَی مع الحسین عندما تأتی رسالة الکوفییّن مضمّخةً بدم مسلم بن عقیل و خذلان البیعة؟! هل أبقَی مع الحسین مِن تلک اللحظة إلی کربلاء؟! هل أبقَی مع الحسین فی حصار الجوع و العطش و الموت و القتل؟! هل أبقَی مع الحسین لیلة العاشر مِن المحرّم عندما یسمح لی أن أُغادر فی وسط اللیل دون أن أخجل مِن أحد أو ینظر أحد إلیّ بعیونٍ عاتبة؟! هذا هو السؤال! ندّعی أنا و أنتم أنّنا فی هذا الخطّ، أنّنا فی هذا الطریق، ولکن یجب أن نعمل لنبقَی فی هذا الخطّ، لنبقَی فی هذا الطریق، لنصلَ إلی کربلاء، و لنکون مِن أهل الیوم العاشر ثباتاً و یقیناً و عنفواناً و تسلیماً لله و عشقاً لإمامنا و قائدنا و تضحیةً مِن أجل دیننا و قِیَمنا؛ و بالتالی فی یوم العاشر لن یکونَ إلّا الفتح، إمّا فتحٌ بالشهادة، بالجماجم، بالرؤوس المرفوعة علَی الرماح، بالخیام المحترقة، بالنساء المسبیّة، إمّا أن یکون فتحٌ مِن هذا النوع، فتحٌ تاریخیّ مِن هذا النوع، و إمّا أن یکون فتحٌ کفتح المقاومة الإسلامیّة فی جنوب لبنان فی أیار عام ألفین، و کما سیکون فتحٌ لفلسطین و للقدس إن شاء الله؛ لکن المهمّ أن تصل أقدامنا إلی معسکر الحسین فی یوم العاشر، أن تثبت أقدامنا فی معسکر الحسین یوم العاشر، و أن لا تنهار إرادتنا و لا عقلنا و لا عزمنا…

 

هیچکس نمی‌تواند مطمئن باشد که هم‌اکنون با حسین(ع) است

هیچ‏‌یک از ما اطمینان نداریم که آیا من هم‏‌اینک با حسین هستم یا خیر؛
من در مدینه با حسین هستم، من از مدینه تا مکه با حسین هستم، من در مکه با حسین هستم، من با حسین هستم در حالی که از مکه خارج شده است، اما سؤال این است: آیا با حسین خواهم ماند زمانی که نامه‏‌ی پیمان‏‌شکنی کوفیان، آغشته به خون مسلم بن عقیل می‏آید؟!
آیا از این لحظه تا کربلاء با حسین خواهم ماند؟!
آیا در محاصره‏‌ی گرسنگی و تشنگی و مرگ و کشته شدن با حسین خواهم ماند؟!
آیا شب عاشورا با حسین خواهم ماند، آنجا که به من اجازه می‏‌دهد که شبانه معرکه را ترک کنم بدون اینکه از کسی خجالت بکشم یا کسی با چشم عتاب‏ آلود به من بنگرد؟!
این است سؤال اساسی! من و شما ادعا می‏‌کنیم که ما در خط حسین و در راه حسین هستیم، اما باید تلاش کنیم که در این خط و مسیر باقی بمانیم؛ باید تلاش کنیم که به کربلاء برسیم، باید تلاش کنیم که عاشورائی باشیم، آن‏‌هم با ثبات قدم و تسلیم در برابر خدا و عشق به امام و رهبرمان و آماده قربانی شدن در راه دین و ارزش‏هایمان؛ در نتیجه در روز عاشوراء چیزی جز پیروزی نخواهد بود؛ حال یا پیروزی‏ای با شهادت، با سرهای بر نیزه، با خیمه‏‌های آتش‏ گرفته، با زنان به اسارت‏ رفته، یا یک پیروزی تاریخی این‏چنینی، و یا پیروزی‏‌ای مانند پیروزی مقاومت اسلامی در جنوب لبنان در سال ۲۰۰۰، و همچنان‏ که فتح فلسطین و قدس را در پی خواهد داشت انشاالله.

اما مهم این است که قدم‏‌های ما، روز عاشورا به اردوگاه حسین برسد و در لشکر حسین ثابت قدم باشیم، و اراده و عقل و عزم ما سست نشود…


 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۱ ، ۰۷:۵۱
مهاجر

علامه حسن زاده آملی

درحالی که برخی از دیرباوران هیچ دورنمای امیدوارکننده ای را برای نزدیکی ظهور نمی بینند بزرگانی مانند علامه حسن زاده آملی با بیاناتی حکیمانه ، آنچنان ظهور را ملموس و در دسترس نشان می دهند که امید و نیروی مضاعفی برای پیمودن اندک فاصله باقیمانده تا آن دوران طلائی در جامعه منتظر ایجاد می نماید ، این بیانات پرمغز و امیدوار کننده که در سال 80 و در جمع برخی از طلاب محقق و مشتاق ظهور ایراد شده است ، از چنان اهمیت بالایی برخوردار است که می طلبد منتظران ظهور بارها و بارها با مطالعه ، پیرامون آن بیندیشند...

ادامه مطلب را حتما مطالعه کنید...


 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۱ ، ۲۲:۵۷
مهاجر


ازدواج، ملاک ها و ارزش ها از دیدگاه امام خمینی

از آن رو که اولین گام برای تشکیل خانواده ای سالم و سعادتمند، ازدواج است و در تحلیل مسائل مربوط به خانواده، ملاک ها و معیارهای صحیح در ازدواج همواره مورد نظر بوده و هست؛ به سیره عملی امام در ازدواج می پردازیم. حضرت امام در مورد انتخاب همسر آینده خویش چنین می گوید:

" من نمی خواهم از خمین همسر بگیرم، چون می خواهم کفو خودم باشد. اگر خودم درس می خوانم، می خواهم همسری بگیرم که هم فکر من باشد. در نتیجه باید از قم زن بگیرم و از خانواده روحانی و هم شأن خودم."
با اندک تامل و دقت در سخن حضرت امام در می یابیم که " کفویّت" و " هم شأنی"، در ازدواج شرط مهم و اساسی است و چون دامنه تعریف این واژه بسیار وسیع و گسترده است، افراد با دیدگاه های خاص خود آن را تفسیر می کنند. در بسیاری از مجتمع های آموزشی که جوانان ما مشغول تحصیل اند و موقعیت های مناسبی برای ازدواج آنان فراهم می گردد، با کمال تأسف می بینیم به علت فهم نادرست از واژه " کفو" مبنای اصلی در پذیرش خواستگاران بسیار متفاوت است و گاه با این برداشت های اشتباه، زندگی را بر پایه های سست و ناپایدار بنا می کنند.                             

به نظر می رسد در جامعه کنونی ما برای واژه "کفو"، معانی زیر در نظر گرفته شده است:
الف) همشهری بودن عروس و داماد؛
ب) همدرس بودن یا وجود مدرک تحصیلی برای هر دو؛
ج) هم شأن بودن در مادیات و شغل پدران؛ به عبارت دیگر زندگی دختر و پسر در یک سطح مادی باشد؛
د) هم شأن بودن از نظر زیبایی های ظاهری دو طرف و نزدیک بودن سن دختر و پسر؛

البته موارد دیگری نیز وجود دارد که به علت رعایت اختصار از شرح آنها می گذریم. اگر به منبع و سرچشمه اصلی این تعاریف رجوع کنیم، جز نیک انگاری های عرفی چیز دیگری نخواهیم دید. آنان آن گاه که در مقام استدلال بر می آیند، می گویند: فلانی با همسرش خیلی تفاوت سنی داشت و چنان شد یا اختلاف سطح زندگی مادی باعث جدایی در زندگی فلان فرد شد و...!
به راستی آیا بهتر نیست بگذاریم واژه هایی با این عظمت را اهل علم ، و خبره های زمان تفسیر کنند، تا در دام قصه ها و داستان های مصنوعی گرفتار نشده، به واقعیات جامعه رو آوریم؟! امام با توجه به این سخن، "کفو" را این گونه معنا می کنند:
کفو و هم شأن هرکسی آن است که از نظر معنوی و اعتقادی با او در یک سطح باشد، یا حداقل تفاوت کمتری داشته باشد. انسانی که شیفته علم است، کفو او کسی است که به علم احترام گذارد و طلب علم را دوست داشته باشد و از یک خانواده علمی و روحانی باشد. در واقع همشهری بودن، هم شکل بودن و در یک سطح مادی قرار داشتن، به هیچ وجه منظور امام نبوده است. اگر چه کم بودن اختلاف سنی در ازدواج همواره مطرح بوده است، ولی حضرت امام که خود در هنگام ازدواج 28 ساله بوده و همسر بزرگوارشان در آن زمان15 سال بیشتر نداشته اند، در عمل، این شرط را خیلی اساسی ندانسته اند، زیرا در کنار این اختلاف سنی، نزدیکی روحی و معنوی وجود داشته است که تفاوت سنی، تحت الشعاع آن قرارمی گیرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۱ ، ۰۹:۰۰
مهاجر
حدیث شریفی است در کافی که امام صادق به یکی از اصحاب فرمودند که فلانی < اشیاء همه به هندسه آفریده شده اند >

مگر می شود ما دین را از ریاضیات جدا بدانیم ؟ حدیث شریفی است در کافی که امام صادق به یکی از اصحاب فرمودند که فلانی « اشیاء همه به هندسه آفریده شده اند » فرمود هندسه یعنی چه امام فرمودند یعنی مقدار واندازه . عالم همه به اندازه است تمام کلمات تمام ذرات هرچه هست همه  به قدر وبه اندازه آفریده شده است . و مرحوم علامه شعرانی در مورد میرزا حبیب الله ذوالفنون می فرمودند : سوالات ریاضی از گوشه وکنار واطراف واکناف فرستاده می شد و ایشان جواب می داد در مخرو طات در هندسه های فضایی و مسائل بسیار مشکل در حوزه ها این طور نیست که ریاضیات نباشد البته نه به آن صورت که در متقدمین بوده بوده اما به کلی منقطع نشده و امید واریم ان شاء الله دوباره نضج بگیرد و پیش برود .

 

 

خدی سبحان در چند جای قرآن کریم خود را به علم شریف حساب متصف فرموده است مانند «انّ الله سریع الحساب » آری صنع احسن عالم کیانی و نظم اتم نظام ربّانی بر اساس استوار حساب و اندازه است . تار وپود فعل حق تعای شأنه حساب واندازه است که در متن خلقت عالم وآدم پیاده شده است و خلاصه اینکه مبنای کلمات کتاب تکوینی و تدوینی نظام هستی مبتنی بر اساس استوار ریاضیات است . علم به قوانین حسابی و قواعد مسایل عددی در تقویت نفس انسانی از اعاظم وسائل است .به خصوص علم هندسه که در تعدیل و تقویم ذهن و فکر وقلم وبیان تأثیری به سزا دارد .

حکما وفلاسفه بزرگ گفته اند : برای رسیدن به معرفت حقایق اشیاء فکر را باید به علوم ریاضی ورزش داد  آری علوم ریاضی برای حکیم مثابت  مسطره برای خطاط است .همچنان که مسطره ؛ مشّاق را از کجی وبی نظمی در کتابت حروف و انحراف سطور حافظ است ؛علوم ریاضی نیز فکر را از خطا و اعوجاج وانحراف باز می دارند و به آن استقامت و اعتدال می دهند .

انسانهای ورزیده در علوم ریاضی ؛ صاحب رأی صائب و نظری ثاقب و کم گوی وگزیده گوی و دیر گوی و نکو گوی می شوندمثلاً عبارات خواجه طوسی به فارسی وعربی ؛ چنان سخت بنیاد و استوار است که گویی به جای مرکّب ؛ سرب مزاب به کار برده است.

محصلین علوم دینی نیز احتیاج مبرم به تحصیل ریاضیات از هندسه و حساب وهیأت دارند .اکثر کارهای بشر دیروزی وامروزی مبتنی بر ریاضیات است . این علوم ریاضی است که اساس نظام اجتماع بشری است.

منبع : کتاب گفتگو با علامه صفحات ۳۳و۱۷۴-۱۷۶

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۱ ، ۱۴:۴۰
مهاجر




مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است؛
بگذار بگویند،...

حکومت دیگری بعد از حکومت علی(ع) بود به اسم "حکومت خمینی(ره)" که با هیچ ناحقی نساخت تا سرنگون شد.
ما از سرنگون شدن نمی‌ترسیم، از انحراف می‌ترسیم.

 

شهید غلامعلی پیچک

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۱ ، ۱۴:۳۴
مهاجر

خدایا مرا ببخش!
به خاطر همه لحظه هایی که به یاد تو نبوده ام،
به خاطر همه سجده هایی که زود سر از مُهر برداشته ام،
به خاطر همه درهایی که کوبیده ام و خانه تو نبوده اند،
به خاطر همه حاجاتی که از غیر از تو خواسته ام.
...

...
به خاطر همه آنچه به خاطر سعادت من از من خواستی و من اعتماد نداشتم.
به خاطر همه آنچه خواستی به من بفهمانی و من نفهمیدم.
به خاطر همه نعمتهایی که من شکر نکرده ام.
به خاطر همه چشم پوشیهایت که سوء استفاده کرده و گستاخ تر شده ام.
به خاطر...همه چیز...
مرا ببخش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۱ ، ۲۱:۳۰
مهاجر

استاد یک دانشگاه رو به یکی از دانشجوهایش کرد و گفت بلند شو !.....  دانشجو: بله

استاد: شما به خدا اعتقاد دارید؟..... 

دانشجو: کاملا...

استاد: آیا خدا خوب هست؟.....  دانشجو: بله

استاد: آیا خدا قدرتمند هست؟....  دانشجو: بله

استاد: برادر من با اینکه خدا را عبادت می کرد ولی به خاطربیماری سرطان مرد

و خدا او را شفا نداد پس خدا چطور می تونه خوب باشه؟؟

دانشجو حرفی نزد!!

استاد: نمی تونی جواب بدی ؟؟ بگذار دوباره شروع کنیم. خدا خوبه؟؟

دانشجو: بله

استاد: شیطان چطور؟؟....  دانشجو: خیر

استاد: کی شیطان رو آفریده؟....  دانشجو: خدا

استاد:تو پنج تا حس داری که همه چیز را شناسایی کنی...

آیا خدا را دیدی؟ حسش کردی؟ طعم او را چشیدی ؟ بوش کردی؟

دانشجو: خیر

استاد: هنوز هم به خدا اعتقاد داری؟....  دانشجو: بله

استاد: بر اساس آزمایشات محقق ها و زمین شناسان خدا وجود ندارد

و همه چیز بر اثر یک اتفاق به وجود آمده. آیا هنوز اعتقاد داری؟

دانشجو: بله من به خدا ایمان دارم... من هم می تونم یه سوال بپرسم؟؟؟

استاد: بپرس

دانشجو: آیا گرما وجود داره؟....  استاد: بله

دانشجو: سرما چطور؟....  استاد: بله

دانشجو: غلط است سرما وجود نداره!!!سرما بر اثر نبودن گرما به وجود می آید...

سرما مخالف گرما نیست فقط غایب بودن گرما هست .

دانشجو همین مثال را برای روشنایی و تاریکی زد.

استاد: حالا با این مثال ها چی رو می خوای ثابت کنی؟؟

دانشجو: فرض فلسفی شما ناقص است.

استاد: ناقص هست ؟ می شه توضیح بدی؟

دانشجو: شما در مورد فرض دوگانگی بحث می کنید

و می گویید زندگی هست پس مرگ هم هست

شما می گویید خدا چیزی هست که ما می توانیم اندازه اش بگیریم...

استاد آیا شما به دانشجو های خود می گویید که میمون جهش یافته هستید؟؟

استاد: اگر منظور شما روند تکاملی طبیعی هست، بله، البته.

دانشجو: آیا تا به حال تکامل را با چشمان خود مشاهده کرده اید؟؟

استاد هیچی نگفت.

دانشجو: از آنجا که هیچ کس تا به حال فرایند تکامل را مشاهده نکرده

نمی توان ثابت کرد که وجود داشته...این طور نیست استاد؟

استاد هیچی نگفت.

دانشجو: آیا در کلاس کسی هست که تا به حال مغز استاد را دیده باشد؟؟

یا بو کرده باشد ؟؟یا لمس کرده باشد ؟؟ و یا چشیده باشد؟

پس بر اساس نظریه شما . شما مغز ندارید .


استاد: ولی شما باید به مغز من ایمان داشته باشید،

برای همین سر کلاس من حاضر می شوید.

دانشجو: بله کاملا درست می گویید ما به مغز شما ایمان داریم...

رابطه ی بین انسان ها و خدا هم ایمان هست...!

 

آن دانشجو آلبرت اینشتین بود...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۱ ، ۲۱:۲۴
مهاجر