ببینید چطوری با ناخود آگاه ما بازی میکنند!!!؟
بقیه بازی ها را در ادامه مطلب مشاهده کنید ...
روزی مردی داخل چاهی افتاد و بسیار دردش آمد.
یک روحـانی او را دید و گفت: حتماً گناهی انجام دادهای.
یک دانشمند، عمق چاه و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت.
یک روزنامهنگار، در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد.
یک یوگیست به او گفت: این چاله و همچنین دردت فقط در ذهن تو هستند و در واقعیت وجود ندارند.
یک پزشک، برای او دو قرص آسپرین پائین انداخت.
یک پرستار، کنار چاه ایستاد و با او گریه کرد.
یک روانشناس، او را تحریک کرد تا بتواند دلایلی که پدر و مادرش او را آمادهی افتادن به داخل ِ چاه کرده بودند پیدا کند.
یک تقویتکنندهی فکر، او را نصیحت کرد: خواستن، توانستن است.
یک فرد خوشبین به او گفت: ممکن بود یکی از پاهات بشکنه.
.
.
.
سپس فرد بیسوادی گذشت،
و دست او را گرفت و او را از چاه بیرون آورد.
(منبع نامعلوم)
پ ن: این همه درس میخونیم، متخصص میشیم، اما نمیتونیم درست ببینیم.
علامه محمدتقی جعفری (رحمة الله علیه) میگفتند:
عدهای
از جامعهشناسان برتر دنیا در دانمارک جمع شده بودند تا در بارهی موضوع
مهمی به بحث و تبادل نظر بپردازند. موضع این بود: «ارزش واقعی انسان به
چیست؟»
برای
سنجش ارزش خیلی از موجودات، معیار خاصی داریم؛ مثلاً، معیار ارزش طلا وزن و
عیار آن است، معیار ارزش بنزین، مقدار و کیفیت آن است، معیار ارزش پول،
پشتوانهی آن است. اما معیار ارزش انسانها چیست.
هر کدام از جامعهشناسان، صحبتهایی داشتند و معیارهای خاصی را ارائه کردند.
بعد، وقتی نوبت به بنده رسید، گفتم: اگر میخواهید بدانید یک انسان چهقدر ارزش دارد، ببینید به چه چیزی علاقه دارد و به چه چیزی عشق میورزد.
کسی که عشقاش یک آپارتمان دوطبقه است، در واقع، ارزشاش به مقدار همان آپارتمان است. کسی که عشقاش ماشیناش است، ارزشاش به همان میزان است.
اما کسی که عشقاش خدای متعال است ارزشاش به اندازه ی خداست.
علامه
فرمودند: من این مطلب را گفتم و پایین آمدم. وقتی جامعهشناسان صحبتهای
مرا شنیدند، برای چند دقیقه روی پای خود ایستادند و کف زدند.
وقتی تشویق آنها تمام شد، من دوباره بلند شدم و گفتم: عزیزان! این کلام از من نبود، بلکه از شخصی به نام علی (علیهالسلام) است. آن حضرت در نهجالبلاغه میفرمایند: «قِیمَةُ کُلِّ أمْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ» / «ارزش هر انسانی به اندازهی چیزی است که دوست میدارد».
وقتی این کلام را گفتم، دوباره به نشانهی احترام به وجود مقدس امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) از جا بلند شدند و چند بار نام آن حضرت را بر زبان جاری کردند.
حضرت
علامه در ادامه میگفتند: عشق حلال به این است که انسان (مثلاً) عاشق
پنجاه میلیون تومان پول باشد. حال اگر به انسان بگویند: «آی،
پنجاهمیلیونی!» . چهقدر بدش میآید؟ در واقع میفهمد که این حرف، توهین
در حق اوست. حالا که تکلیف عشق حلال، اما دنیوی، معلوم شد، ببینید اگر کسی
عشق به گناه و معصیت داشته باشد، چهقدر پست و بیارزش است!
لا یطمئن أحدنا أنّنی الآن أنا مع الحسین؛ أنا مع الحسین فی المدینة، أنا مع الحسین مِن المدینة إلی مکّة، أنا مع الحسین فی مکّة، أنا مع الحسین و هو خارجٌ مِن مکّة، ولکنّ السؤال: هل أبقَی مع الحسین عندما تأتی رسالة الکوفییّن مضمّخةً بدم مسلم بن عقیل و خذلان البیعة؟! هل أبقَی مع الحسین مِن تلک اللحظة إلی کربلاء؟! هل أبقَی مع الحسین فی حصار الجوع و العطش و الموت و القتل؟! هل أبقَی مع الحسین لیلة العاشر مِن المحرّم عندما یسمح لی أن أُغادر فی وسط اللیل دون أن أخجل مِن أحد أو ینظر أحد إلیّ بعیونٍ عاتبة؟! هذا هو السؤال! ندّعی أنا و أنتم أنّنا فی هذا الخطّ، أنّنا فی هذا الطریق، ولکن یجب أن نعمل لنبقَی فی هذا الخطّ، لنبقَی فی هذا الطریق، لنصلَ إلی کربلاء، و لنکون مِن أهل الیوم العاشر ثباتاً و یقیناً و عنفواناً و تسلیماً لله و عشقاً لإمامنا و قائدنا و تضحیةً مِن أجل دیننا و قِیَمنا؛ و بالتالی فی یوم العاشر لن یکونَ إلّا الفتح، إمّا فتحٌ بالشهادة، بالجماجم، بالرؤوس المرفوعة علَی الرماح، بالخیام المحترقة، بالنساء المسبیّة، إمّا أن یکون فتحٌ مِن هذا النوع، فتحٌ تاریخیّ مِن هذا النوع، و إمّا أن یکون فتحٌ کفتح المقاومة الإسلامیّة فی جنوب لبنان فی أیار عام ألفین، و کما سیکون فتحٌ لفلسطین و للقدس إن شاء الله؛ لکن المهمّ أن تصل أقدامنا إلی معسکر الحسین فی یوم العاشر، أن تثبت أقدامنا فی معسکر الحسین یوم العاشر، و أن لا تنهار إرادتنا و لا عقلنا و لا عزمنا…
هیچکس نمیتواند مطمئن باشد که هماکنون با حسین(ع) است
هیچیک از ما اطمینان نداریم که آیا من هماینک با حسین هستم یا خیر؛
من
در مدینه با حسین هستم، من از مدینه تا مکه با حسین هستم، من در مکه با
حسین هستم، من با حسین هستم در حالی که از مکه خارج شده است، اما سؤال این
است: آیا با حسین خواهم ماند زمانی که نامهی پیمانشکنی کوفیان، آغشته
به خون مسلم بن عقیل میآید؟!
آیا از این لحظه تا کربلاء با حسین خواهم ماند؟!
آیا در محاصرهی گرسنگی و تشنگی و مرگ و کشته شدن با حسین خواهم ماند؟!
آیا
شب عاشورا با حسین خواهم ماند، آنجا که به من اجازه میدهد که شبانه
معرکه را ترک کنم بدون اینکه از کسی خجالت بکشم یا کسی با چشم عتاب آلود
به من بنگرد؟!
این است سؤال اساسی! من و شما ادعا میکنیم که ما در خط
حسین و در راه حسین هستیم، اما باید تلاش کنیم که در این خط و مسیر باقی
بمانیم؛ باید تلاش کنیم که به کربلاء برسیم، باید تلاش کنیم که عاشورائی
باشیم، آنهم با ثبات قدم و تسلیم در برابر خدا و عشق به امام و رهبرمان و
آماده قربانی شدن در راه دین و ارزشهایمان؛ در نتیجه در روز عاشوراء چیزی
جز پیروزی نخواهد بود؛ حال یا پیروزیای با شهادت، با سرهای بر نیزه، با
خیمههای آتش گرفته، با زنان به اسارت رفته، یا یک پیروزی تاریخی
اینچنینی، و یا پیروزیای مانند پیروزی مقاومت اسلامی در جنوب لبنان در
سال ۲۰۰۰، و همچنان که فتح فلسطین و قدس را در پی خواهد داشت انشاالله.
اما مهم این است که قدمهای ما، روز عاشورا به اردوگاه حسین برسد و در لشکر حسین ثابت قدم باشیم، و اراده و عقل و عزم ما سست نشود…
بیانیه حزب الله سایبر در پی اختلافات علنی برخی مسئولین در ادامه مطلب