کــــــاروان

کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش...

کــــــاروان

کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش...

کــــــاروان
اگر مقصد پرواز است قفس ویران بهتر ....
پرستویی که مقصد را در کوچ میابد از ویرانی لانه اش نمی هراسد ....
پرستو را با گرما عهدی است که هر بهار تازه می شود وطن پرستو بهار است ...
اگر بهار مهاجر است از پرستو مخواه که بماند...
مهاجر مقصد را در پرواز می بیند...
پس دل نمی بندد...
به قول شهیدمطهری:
مرد آنست که بتوانداز آنچه به او چسبیده است جداشود وهجرت کند.
پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۱۱ مطلب در دی ۱۳۹۱ ثبت شده است

خدایا مرا ببخش!
به خاطر همه لحظه هایی که به یاد تو نبوده ام،
به خاطر همه سجده هایی که زود سر از مُهر برداشته ام،
به خاطر همه درهایی که کوبیده ام و خانه تو نبوده اند،
به خاطر همه حاجاتی که از غیر از تو خواسته ام.
...

...
به خاطر همه آنچه به خاطر سعادت من از من خواستی و من اعتماد نداشتم.
به خاطر همه آنچه خواستی به من بفهمانی و من نفهمیدم.
به خاطر همه نعمتهایی که من شکر نکرده ام.
به خاطر همه چشم پوشیهایت که سوء استفاده کرده و گستاخ تر شده ام.
به خاطر...همه چیز...
مرا ببخش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۱ ، ۲۱:۳۰
مهاجر

استاد یک دانشگاه رو به یکی از دانشجوهایش کرد و گفت بلند شو !.....  دانشجو: بله

استاد: شما به خدا اعتقاد دارید؟..... 

دانشجو: کاملا...

استاد: آیا خدا خوب هست؟.....  دانشجو: بله

استاد: آیا خدا قدرتمند هست؟....  دانشجو: بله

استاد: برادر من با اینکه خدا را عبادت می کرد ولی به خاطربیماری سرطان مرد

و خدا او را شفا نداد پس خدا چطور می تونه خوب باشه؟؟

دانشجو حرفی نزد!!

استاد: نمی تونی جواب بدی ؟؟ بگذار دوباره شروع کنیم. خدا خوبه؟؟

دانشجو: بله

استاد: شیطان چطور؟؟....  دانشجو: خیر

استاد: کی شیطان رو آفریده؟....  دانشجو: خدا

استاد:تو پنج تا حس داری که همه چیز را شناسایی کنی...

آیا خدا را دیدی؟ حسش کردی؟ طعم او را چشیدی ؟ بوش کردی؟

دانشجو: خیر

استاد: هنوز هم به خدا اعتقاد داری؟....  دانشجو: بله

استاد: بر اساس آزمایشات محقق ها و زمین شناسان خدا وجود ندارد

و همه چیز بر اثر یک اتفاق به وجود آمده. آیا هنوز اعتقاد داری؟

دانشجو: بله من به خدا ایمان دارم... من هم می تونم یه سوال بپرسم؟؟؟

استاد: بپرس

دانشجو: آیا گرما وجود داره؟....  استاد: بله

دانشجو: سرما چطور؟....  استاد: بله

دانشجو: غلط است سرما وجود نداره!!!سرما بر اثر نبودن گرما به وجود می آید...

سرما مخالف گرما نیست فقط غایب بودن گرما هست .

دانشجو همین مثال را برای روشنایی و تاریکی زد.

استاد: حالا با این مثال ها چی رو می خوای ثابت کنی؟؟

دانشجو: فرض فلسفی شما ناقص است.

استاد: ناقص هست ؟ می شه توضیح بدی؟

دانشجو: شما در مورد فرض دوگانگی بحث می کنید

و می گویید زندگی هست پس مرگ هم هست

شما می گویید خدا چیزی هست که ما می توانیم اندازه اش بگیریم...

استاد آیا شما به دانشجو های خود می گویید که میمون جهش یافته هستید؟؟

استاد: اگر منظور شما روند تکاملی طبیعی هست، بله، البته.

دانشجو: آیا تا به حال تکامل را با چشمان خود مشاهده کرده اید؟؟

استاد هیچی نگفت.

دانشجو: از آنجا که هیچ کس تا به حال فرایند تکامل را مشاهده نکرده

نمی توان ثابت کرد که وجود داشته...این طور نیست استاد؟

استاد هیچی نگفت.

دانشجو: آیا در کلاس کسی هست که تا به حال مغز استاد را دیده باشد؟؟

یا بو کرده باشد ؟؟یا لمس کرده باشد ؟؟ و یا چشیده باشد؟

پس بر اساس نظریه شما . شما مغز ندارید .


استاد: ولی شما باید به مغز من ایمان داشته باشید،

برای همین سر کلاس من حاضر می شوید.

دانشجو: بله کاملا درست می گویید ما به مغز شما ایمان داریم...

رابطه ی بین انسان ها و خدا هم ایمان هست...!

 

آن دانشجو آلبرت اینشتین بود...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۱ ، ۲۱:۲۴
مهاجر

دستورات شرعیه راه مهار نفس سرکش (در بیان حضرت علامه حسن زاده با شرح استاد صمدی آملی)

«طهارت ظاهره در مراتب قوای عملیه نفس، مرتبه تجلیه است که نفس، قوی و اعضای بدن را به مراقبت کامله در تحت انقیاد و اطاعت احکام شرع و نوامیس الهیه وارد نموده که اطاعت اوامر و اجتناب از منهیات شرعیه را به نحو اکمل نماید تا پاکی صوری و طهارت ظاهریه در بدن نمایان شود و در نفس هم رفته رفته خوی انقیاد و ملکه تسلیم برای اراده حق متحقق گردد و برای حصول این مرتبه، علم فقه بر طبق طریقه حقه جعفریه کافی و به نحو اکمل عهده دار این امر است »

رساله وحدت از دیدگاه حکیم و عارف، علامه حسن زاده آملی

شرح از استاد صمدی: دستورات شرعیه در مسائل فقهی برای این است که نفس را در تمامی قوایش تطهیر نماید. مثلاً یکی از اسرار دستور نماز و روزه تطهیر قوای ظاهریة بدن است و همچنین برای اینکه اعضای بدن در هنگام عبادت کردن مؤدب گردند. اگر در نماز دقت کنید می بینید که این عمل چقدر موجب تأدیب بدن است. از نحوة ایستادن گرفته تا نحوه نشستن و حرکت کردن و تسبیح گفتن و حمد و سوره خواندن...

همچنین روزه هم برای خود آدابی دارد. روزه باعث می گردد تا قوة شهویّه انسان کنترل شود. زیرا رسیدن دائمی غذا به نفس همان و دائم غلیان یافتن قوة شهویه همان! و روزه باعث تعدیل قوة شهویّه است. اگر انسان بخواهد هر غذائی را که باعث شکوفایی قوای نفسیه اش می شود تهیه نموده و مصرف کند به سختی می تواند جلوی نفس را در مقابل خواسته هایش بگیرد اما اگر آن غذاها به واسطة دستورالعمل شرعیه کنترل گردد نفس در آن قوا کم کم تنزل می کند و در این وقت ایستادگی در مقابل آن، کار مشکلی نخواهد بود.

حضرت آقا (علامه) بارها می فرمود: نفس آنچنان سرکش است که اگر تمام یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر را جلوی او سر ببرند و از او خواهش کنند که حالا دیگر رهایمان کن باز هم دست نمی کشد و انسان را رها نمی کند مگر اینکه فرموده اند: روزه نفس را مهار می کند.

لذا احکام شرعیه برای تأدیب و طهارت قوای نفس به خصوص قوة شهویّه و قوة غضبیّه جعل شده اند که اگر انسان این دو قوه را کنترل کند می تواند به مقدار زیادی بر خود فائق آید.

شرح مراتب طهارت، ج ۱، استاد صمدی آملی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۱ ، ۲۱:۱۸
مهاجر

خداوند متعال برای هر کاری اسبابی قرار داده است که برای به نتیجه رسیدن آن، باید از طریق اسباب آن عمل کرد.
راه پیدا کردن همسر مناسب، تحقیق و شناسایی دقیق است، البته در این راه باید از خداوند هم کمک خواست تا ما را در شناخت صحیح هدایت کند و تلاش¬های ما به نتیجه ی مطلوب برسد.
دعاهایی که در روایات و از زبان ائمه(ع) بیان شده است همگی باید به همراه تلاش و کوشش و تحقیق همه جانبه برای انتخاب همسر باشد.
یکی از دعاهایی که در این زمینه از ائمه(ع) نقل شده، دعایی است که از حضرت علی(ع) نقل شده است، ایشان فرمودند: «هر یک از شما که خواست ازدواج کند باید ابتدا دو رکعت نماز بخواند و در هر رکعت سوره ی فاتحةالکتاب و سوره ی یس را بخواند، وقتی که ازنماز فارغ شد بعد از حمد و ثنای پروردگار این گونه بگوید:
پروردگارا، همسری مهربان و بچه آور و شکرگزار و باغیرت به من عطا کن که اگر به او نیکی کردم شکرگزار باشد، و اگر به او بدی کردم مرا ببخشد، و اگر یاد خدا کردم مرا یاری کند، و اگر خدا را فراموش کردم مرا به یاد خدا بیندازد، و اگر از نزد او خارج شدم (اسرار و اموال و آبروی مرا) حفظ کند، و اگر بر او وارد شدم مرا خوشحال سازد، و اگر او را به کاری امر کردم مرا اطاعت کند، و اگر بر علیه او قسم خوردم (که او کاری را انجام دهد) او (آن کار را انجام داده) و مرا از آن قسم بریءالذمّه کند، و اگر بر او غضب کردم مرا راضی سازد. ای پروردگار صاحب جلال و اکرام، چنین همسری را به من ببخش! پس به درستی که من او را از تو خواسته¬ام و به من نمی رسد مگر آن چیزی که تو منت می گذاری و عطا می کنی.»

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۱ ، ۰۸:۰۶
مهاجر
شهید باکری

سردار  شهید مهدی باکری ،در مورد استفاده شخصی از بیت المال،چنان سختگیر بود که هیچ کس نمی توانست بااوکنار بیاید.آفتاب جنوب از پشت شیشه های تویوتااذیت می کرد.می خواستم کولر راروشن کنم،جرئت نمی کردم.

طاقت نیاوردم.دکمه کولر رافشار دادم و هوای سرد ولطیف بافشار وارد ماشین شد.آقا مهدی سرش رابه طرف من برگرداند وگفت:

"الله بنده سی!می دانی ،کولر راکه روشن می کنی مصرف بنزین زیاد می شود؟خاموش کن!فردای قیامت چه جوابی داریم که به شهدا بدهیم.مگر در سنگربچه ها زیر کولر نشسته اند که تو کولر راروشن می کنی؟"

لاله های بی نشان

باراویان نور-ص 149

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۱ ، ۰۹:۵۹
مهاجر


دخترِ یک آدم طاغوتی بود. یک روز آمد درِ مغازه. یادم نیست چه می خواستــــــ ؛ ولی می دانم چیزی به او نفروخت. دختر عصبانی شد، تهدید هم کرد حتی!

شب با پدرش آمد دم خانه امان.نه گذاشت نه برداشت، محکم زد توی گوشِ محمود! محمود خواست جوابش را بدهد، پدرم نگذاشت. می دانست پدرش توی دم و دستگاه رژیم، برو بیایی دارد. هر جور بود قضیه را فیصله داد.

دختره، دو سه بار دیگر هم آمد درِ مغازه. محمود هم چیزی به او نفروخت که نفروخت؛ می گفت:

"ما به شما بی حجـابـــ ها چیزی نمی فروشیـــــم"

شهید محمود کاوه

ساکنان ملک اعظم1،

منزل شهید کاوه،ص 4

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۱ ، ۰۹:۵۴
مهاجر

عملیات والفجر مقدماتی تمام شده بود. از این که نتوانسته بودیم در عملیات شرکت کنیم ناراحت بودیم. سردار شهید الیاس حامدی معاون گردان صاحب الزمان(عج) رادیو کوچکی داشت که اخبار جبهه ها را از آن پیگیری می کرد. یک روز که موج رادیو را می چرخاند بر حسب اتفاق رادیو عراق را گرفت. وقتی گوینده اعلام کرد که با چند نفر از اسرای ایرانی قصد مصاحبه دارد شهید حامدی کمی مکث کرد تا از اسرا خبری کسب کند. بعد از چند لحظه اسیری خود را اهل اندیمشک معرفی کرد و گفت: با شماره تلفنی که اعلام می کند خبر سلامتی او را به خانواده اش برسانیم. شهید حامدی شماره تلفن را یادداشت کرد و گفت: بیا برویم به خانواده اش خبر بدهیم...

بنا به دلایلی آن روز نتوانستیم خبر سلامتی آن برادر را به خانواده‌اش برسانیم شبِ همان روز شهید حامدی دو سید نورانی را در خواب می بیند که به او می گویند: چرا خبر سلامتی اسیر را به خانواده‌اش نرساندید؟ این اسیر پسری به نام عباس دارد که دیشب تا صبح برای پدرش گریه کرده است. آن دو سید بزرگوار به شهید حامدی می گویند: شماره تلفنی را که یاداشت کرده‌اید اشتباه است و شماره تلفن صحیح را به الیاس می دهند. صبح وقتی شهید حامدی خواب را برایمان تعریف کرد مو در بدنمان سیخ شد.

وقتی به اندیمشک رسیدم اول شماره تلفنی که آن اسیر اعلام کرده بود را گرفتیم دیدیم کسی جواب نمی دهد من گفتم بهتر است همان شماره ای را بگیریم که در خواب به شما الهام شد.

همین کار را کردیم پیرمردی جواب ما را داد بعد از احوالپرسی آدرس او را گرفتیم و به اتفاق هم به سمت منزل این مرد که عربی تکلم می کرد رفتیم. وقتی الیاس ماجرای خواب رابرای ایشان تعریف کرد به خصوص در مورد اسم پسر کوچک اسیر و گریه ی شب گذشته اش مطالبی را گفت و آن مرد عرب بلند شد و گفت: تا امروز شک داشتم ولی دیگر باورم شد که شما سرباز واقعی امام زمان (عج) هستید.

راوی: قلی هادوی از رزمندگان لشکر ویژه 25 کربلا

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۱ ، ۰۹:۴۲
مهاجر

فکرم همه‌جا هست، ولی پیشِ خدا نیست            سجادۀ زَردوز که محرابِ دعا نیست

گفتند سر سجده کجا رفته حواست؟                   اندیشه سَیّالِ من ـ ای دوست ـ کجا نیست؟!

از شدّتِ اِخلاصِ من عالَم شده حیران                  تعریف نباشد، ابداً قصدِ ریا نیست!

از کمّیتِ کار که هر روز سه وعده                        از کیفیتش نیز همین بس که قضا نیست

یک‌ ذرّه فقط کُندتر از سرعتِ نور است                  هر رکعتِ من حائزِ عنوان جهانی‌ست!

این سجدۀ سهو است؟ و یا رکعتِ آخر؟               چندی‌ست که این حافظه در خدمتِ ما نیست

ای دلبرِ من! تا غمِ وام است و تورُّم                     محراب به یاد خمِ ابروی شما نیست

بی‌دغدغه یک سجدۀ راحت نتوان کرد                 تا فکر من از قسطِ عقب‌مانده جدا نیست

هر سکّه که دادند دوتا سکّه گرفتند                   گفتند که این بهرۀ بانکی‌ست، رِبا نیست!

از بس‌ که پیِ نیم‌ وَجَب نانِ حلالیم                     در سجدۀ ما رونق اگر هست، صفا نیست

بَه بَه، چه نمازی‌ست! همین است که گویند         راهِ شُعَرا دور زِ راهِ عُرَفا نیست

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۱ ، ۰۹:۳۵
مهاجر