کــــــاروان

کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش...

کــــــاروان

کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش...

کــــــاروان
اگر مقصد پرواز است قفس ویران بهتر ....
پرستویی که مقصد را در کوچ میابد از ویرانی لانه اش نمی هراسد ....
پرستو را با گرما عهدی است که هر بهار تازه می شود وطن پرستو بهار است ...
اگر بهار مهاجر است از پرستو مخواه که بماند...
مهاجر مقصد را در پرواز می بیند...
پس دل نمی بندد...
به قول شهیدمطهری:
مرد آنست که بتوانداز آنچه به او چسبیده است جداشود وهجرت کند.
پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۵ مطلب با موضوع «مناجات» ثبت شده است


       

طنین انداز شده صدای اذان در صحن و سرایت ...

السلام و علیک یا علی ابن موسی الرضا (ع) ، السلام علیک یا امام رئوف ،ایها الشمس الشموس

،ایها المدفون بارض الطوس

مشهد است اینجا؛

مشهد الرضا،

و من و تو زائر حرم رضوی ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۲ ، ۱۸:۴۷
مهاجر

اگر چه طبیبی و دوا درست میکنی
گهی برای خیر ما بلا درست میکنی

از اینطرف همیشه بارها خراب میکنم
از آنطرف همیشه بارها درست میکنی

گرچه من خجل شدم اگر چه سنگ دل شدم
تو از همین سنگ هم طلا درست میکنی

من از گناه خسته ام از اشتباه خسته ام
بجان مادرت بگو مرا درست میکنی؟

گدای آستانه ات شدن به دست ما نبود
تو با کریمی خودت گدا درست میکنی

کنار تو غریبه های شهر نیز راحتند
تویی که از غریبه آشنا درست میکنی

اگر بناست بعد از این مرا خراب تر کنی
از اول این خراب را چرا درست میکنی؟

از این دلی که سالهاست بندگی نکرده است
فقط تویی که بنده ی خدا درست میکنی

تویک غروب میرسی وگنبد بقیع را
شبیه گنبد امام رضا درست میکنی

علی اکبر لطیفیان


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۲ ، ۱۲:۱۰
مهاجر

مرحوم حاج اسماعیل دولابی از علمای برجسته و از بزرگان اهل معرفت، درخصوص انتظار فرج تمثیل زیبائی دارند که نقل آن آموزنده است.

پدری چهار تا بچه را گذاشت توی اتاق و گفت این‌جا‌ را مرتب کنید تا من برگردم. خودش هم رفت پشت پرده. از آن‌جا نگاه می‌کرد، می‌دید کی چه کار می‌کند؟ می‌نوشت توی یک کاغذی که بعد حساب و کتاب کند.

یکی از بچه‌ها که گیج بود، حرف پدر یادش رفت. سرش گرم شد به بازی. یادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب کنید.

یکی از بچه‌ها که شرور بود، شروع کرد خانه را به هم ریختن و داد و فریاد که من نمی‌گذارم کسی این‌جا را مرتب کند!

یکی که خنگ بود، ترسید. نشست وسط و شروع کرد گریه و جیغ و داد که آقا بیا، بیا ببین این نمی‌گذارد، مرتب کنیم!

اما آن‌که زرنگ بود، نگاه کرد، رد تن آقاش را دید از پشت پرده ...

تند و تند مرتب می‌کرد همه‌جا را ... می‌دانست آقاش دارد توی کاغذ می‌نویسد ... هی نگاه می‌کرد سمت پرده و می‌خندید.

دلش هم تنگ نمی‌شد. می‌دانست که آقاش همین ‌جاست ... توی دلش هم گاهی می‌گفت: اگر یک دقیقه دیر‌تر بیاید، باز من کارهای بهتری می‌کنم ...

آن بچه‌ شرور همه جا را هی می‌ریخت به هم، هی می‌دید این خوشحال است، ناراحت نمی‌شود! وقتی همه جا را ریخت به هم، آن وقت آقا آمد ...

ما که خنگ بودیم، گریه و زاری کرده بودیم، چیزی گیرمان نیامد ...

او  که زرنگ بود و خندیده بود، کلی چیز گیرش آمد ...

زرنگ باش. خنگ نباش. گیج نباش ...

شرور که نیستی الحمدلله. گیج و خنگ هم نباش ... نگاه کن پشت پرده رد آقا را ببین و کار خوب کن ... خانه را مرتب کن، تا آقا بیاید ...

غایب‌نوشت: و من چه کرده‌ام که حتی از پشت پرده هم ردت را احساس نمی‌کنم ... می‌بینی‌ام و نمی‌بینمت ... تو حاضری و من ...

کلام الله: و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لایحتسب و من یتوکل علی الله فهو حسبه انّ الله بالغ امره قد جعل الله لکل شیءٍ قدرا (طلاق، ۲و ۳)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۲ ، ۲۲:۴۲
مهاجر

هیچکس نمی‌تواند مطمئن باشد که هم‌اکنون با حسین(ع) است

لا یطمئن أحدنا أنّنی الآن أنا مع الحسین؛ أنا مع الحسین فی المدینة، أنا مع الحسین مِن المدینة إلی مکّة، أنا مع الحسین فی مکّة، أنا مع الحسین و هو خارجٌ مِن مکّة، ولکنّ السؤال: هل أبقَی مع الحسین عندما تأتی رسالة الکوفییّن مضمّخةً بدم مسلم بن عقیل و خذلان البیعة؟! هل أبقَی مع الحسین مِن تلک اللحظة إلی کربلاء؟! هل أبقَی مع الحسین فی حصار الجوع و العطش و الموت و القتل؟! هل أبقَی مع الحسین لیلة العاشر مِن المحرّم عندما یسمح لی أن أُغادر فی وسط اللیل دون أن أخجل مِن أحد أو ینظر أحد إلیّ بعیونٍ عاتبة؟! هذا هو السؤال! ندّعی أنا و أنتم أنّنا فی هذا الخطّ، أنّنا فی هذا الطریق، ولکن یجب أن نعمل لنبقَی فی هذا الخطّ، لنبقَی فی هذا الطریق، لنصلَ إلی کربلاء، و لنکون مِن أهل الیوم العاشر ثباتاً و یقیناً و عنفواناً و تسلیماً لله و عشقاً لإمامنا و قائدنا و تضحیةً مِن أجل دیننا و قِیَمنا؛ و بالتالی فی یوم العاشر لن یکونَ إلّا الفتح، إمّا فتحٌ بالشهادة، بالجماجم، بالرؤوس المرفوعة علَی الرماح، بالخیام المحترقة، بالنساء المسبیّة، إمّا أن یکون فتحٌ مِن هذا النوع، فتحٌ تاریخیّ مِن هذا النوع، و إمّا أن یکون فتحٌ کفتح المقاومة الإسلامیّة فی جنوب لبنان فی أیار عام ألفین، و کما سیکون فتحٌ لفلسطین و للقدس إن شاء الله؛ لکن المهمّ أن تصل أقدامنا إلی معسکر الحسین فی یوم العاشر، أن تثبت أقدامنا فی معسکر الحسین یوم العاشر، و أن لا تنهار إرادتنا و لا عقلنا و لا عزمنا…

 

هیچکس نمی‌تواند مطمئن باشد که هم‌اکنون با حسین(ع) است

هیچ‏‌یک از ما اطمینان نداریم که آیا من هم‏‌اینک با حسین هستم یا خیر؛
من در مدینه با حسین هستم، من از مدینه تا مکه با حسین هستم، من در مکه با حسین هستم، من با حسین هستم در حالی که از مکه خارج شده است، اما سؤال این است: آیا با حسین خواهم ماند زمانی که نامه‏‌ی پیمان‏‌شکنی کوفیان، آغشته به خون مسلم بن عقیل می‏آید؟!
آیا از این لحظه تا کربلاء با حسین خواهم ماند؟!
آیا در محاصره‏‌ی گرسنگی و تشنگی و مرگ و کشته شدن با حسین خواهم ماند؟!
آیا شب عاشورا با حسین خواهم ماند، آنجا که به من اجازه می‏‌دهد که شبانه معرکه را ترک کنم بدون اینکه از کسی خجالت بکشم یا کسی با چشم عتاب‏ آلود به من بنگرد؟!
این است سؤال اساسی! من و شما ادعا می‏‌کنیم که ما در خط حسین و در راه حسین هستیم، اما باید تلاش کنیم که در این خط و مسیر باقی بمانیم؛ باید تلاش کنیم که به کربلاء برسیم، باید تلاش کنیم که عاشورائی باشیم، آن‏‌هم با ثبات قدم و تسلیم در برابر خدا و عشق به امام و رهبرمان و آماده قربانی شدن در راه دین و ارزش‏هایمان؛ در نتیجه در روز عاشوراء چیزی جز پیروزی نخواهد بود؛ حال یا پیروزی‏ای با شهادت، با سرهای بر نیزه، با خیمه‏‌های آتش‏ گرفته، با زنان به اسارت‏ رفته، یا یک پیروزی تاریخی این‏چنینی، و یا پیروزی‏‌ای مانند پیروزی مقاومت اسلامی در جنوب لبنان در سال ۲۰۰۰، و همچنان‏ که فتح فلسطین و قدس را در پی خواهد داشت انشاالله.

اما مهم این است که قدم‏‌های ما، روز عاشورا به اردوگاه حسین برسد و در لشکر حسین ثابت قدم باشیم، و اراده و عقل و عزم ما سست نشود…


 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۱ ، ۰۷:۵۱
مهاجر

خدایا مرا ببخش!
به خاطر همه لحظه هایی که به یاد تو نبوده ام،
به خاطر همه سجده هایی که زود سر از مُهر برداشته ام،
به خاطر همه درهایی که کوبیده ام و خانه تو نبوده اند،
به خاطر همه حاجاتی که از غیر از تو خواسته ام.
...

...
به خاطر همه آنچه به خاطر سعادت من از من خواستی و من اعتماد نداشتم.
به خاطر همه آنچه خواستی به من بفهمانی و من نفهمیدم.
به خاطر همه نعمتهایی که من شکر نکرده ام.
به خاطر همه چشم پوشیهایت که سوء استفاده کرده و گستاخ تر شده ام.
به خاطر...همه چیز...
مرا ببخش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۱ ، ۲۱:۳۰
مهاجر