کــــــاروان

کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش...

کــــــاروان

کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش...

کــــــاروان
اگر مقصد پرواز است قفس ویران بهتر ....
پرستویی که مقصد را در کوچ میابد از ویرانی لانه اش نمی هراسد ....
پرستو را با گرما عهدی است که هر بهار تازه می شود وطن پرستو بهار است ...
اگر بهار مهاجر است از پرستو مخواه که بماند...
مهاجر مقصد را در پرواز می بیند...
پس دل نمی بندد...
به قول شهیدمطهری:
مرد آنست که بتوانداز آنچه به او چسبیده است جداشود وهجرت کند.
پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۲۰ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

چفیه

حجت الاسلام ماندگاری: به مقام معظم رهبری گفتم: فلسفه چفیه شما چیست؟

فرمودند: دوستان اگر می دانستند که دشمن چگونه آماده شده است برای زمین زدن نظام واسلام،هیچگاه حالت رزم را از خودشان دور نمی کردند! 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۳ ، ۰۳:۰۳
مهاجر

مـــهر خـوبان دل و دیــن از همه بـی پروا برد

رخ شــــطرنج نبرد آنــــچه رخ زیبا بـــــرد

تو مـــپندار که مجنون سَرِ خود مجنون گـشت

از ســمک تا به سماکش کِشش لیـــلی بــرد

من به ســرچــشمه خورشید نه خود بـردم راه

ذره ای بــــــودم و مــهر تو مـــرا بالا بـــرد

من خسی بی ســر و پایم که به سیل افــــتادم

او که مـی رفـــــــت مرا هم به دل دریا بـرد

جام صهبا ز کــجا بـود؟ مگر دســت کــی بود

که به یک جلوه دل و دین ز همه یک جا برد

خم ابــــروی تو بود و کــف میــــنوی تو بود

که دریـــــن بزم بـــگردید و دل شیدا بـرد

خودت آموختی ام مهر و خودت سوخـــتی ام

با برافروخـــــته رویی که قرار از ما بــــرد

همه یاران به ســـــر راه تـــو بودیم ولــــــی

غــــم روی تو مرا دید و ز مــن یــغما بــرد

همه دل باخته بودیم و پریشان که غمت

همه را پشت ســر انداخت مرا تنــها برد

شعر از علامه طباطبایی(ره)

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۳ ، ۱۸:۴۹
مهاجر

اگر چه طبیبی و دوا درست میکنی
گهی برای خیر ما بلا درست میکنی

از اینطرف همیشه بارها خراب میکنم
از آنطرف همیشه بارها درست میکنی

گرچه من خجل شدم اگر چه سنگ دل شدم
تو از همین سنگ هم طلا درست میکنی

من از گناه خسته ام از اشتباه خسته ام
بجان مادرت بگو مرا درست میکنی؟

گدای آستانه ات شدن به دست ما نبود
تو با کریمی خودت گدا درست میکنی

کنار تو غریبه های شهر نیز راحتند
تویی که از غریبه آشنا درست میکنی

اگر بناست بعد از این مرا خراب تر کنی
از اول این خراب را چرا درست میکنی؟

از این دلی که سالهاست بندگی نکرده است
فقط تویی که بنده ی خدا درست میکنی

تویک غروب میرسی وگنبد بقیع را
شبیه گنبد امام رضا درست میکنی

علی اکبر لطیفیان


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۲ ، ۱۲:۱۰
مهاجر

آقا سلامت می کنم جان را غلامت می کنم
این هستی ام قربان آن والا مقامت می کنم


آقا دلم قربان تو قربان آن احسان تو
من در پی فرمان تو هستی به نامت می کنم


ای مه لقا ای دلربا ای مهربان با وفا
ای سید آل عبا بی تو قیامت می کنم


من میشوم از خود رها از مال و جان وتن جدا
در راه تو جان را فدا با یک پیامت می کنم


دل راه حق پوید به تو ایمان خود جوید به تو
کمتر ز گل گوید به تو او را ملامت می کنم


آقا نبینم آه تو هستم چو خاک راه تو
من کار هر بدخواه تو سوی ندامت می کنم


آقا تو خوب و سروری آقا چقدر دل میبری
از تو به بیت رهبری اذن اقامت می کنم


ای نائب صاحب زمان ای سرور آزادگان
نذر و نیایش هر زمان بهر دوامت می کنم


گردم من از خود بی خبر ای مه لقا زیبا قمر
تا من نظر هر لحظه بر ماه تمامت می کنم


در تو هدایت دیده ام نور ولایت دیده ام
از حق صد آیت دیده ام وصف مدامت می کنم


دارد دلم سوی شما ای مهربان آشنا
بهر سلامت من دعا هر صبح و شامت می کنم


آقا بدانم قدر تو قربان ماه بدر تو
توصیف وسع صدر تو ای با کرامت می کنم


قربانت ای آرام جان ای راحت روح و روان
جانم فدای مهربان خلق و مرامت می کنم


همچون کبوتر بی دلم در کوی تو هست منزلم
پر می کشد سویت دلم من قصد بامت می کنم


سربازم و همراه تو جان بر کف درگاه تو
تا پای چان در راه تو من استقامت می کنم


من تا شهادت می روم هم با رشادت می روم
تا خرق عادت می روم وین با کلامت می کنم

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۲ ، ۱۳:۲۲
مهاجر

ما را به یک کلاف نخ آقا قبول کن

یـا ایّهـا العــزیز! أبانـا! قــبول کن

آهی در این بساط به غیر از امید نیست

یـا نـاامیدمــان ننـمـا یـا، قـبـول کن

از یـاد بـرده ایم شمـا را پـدر! ولی

این کودک فراری خود را قبول کن

رسم کریم نیست که گلچین کند، کریم!

مـا را سَـوا نکـرده و یک جـا قـبول کن

گر بی نوا و پست و حقیریم و رو سیاه

اما به جــان حضرت زهـرا قبـول کن

مجید لشکری


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۲ ، ۰۰:۰۵
مهاجر

بی تو ای گل،شد خزان گلزار ها / لاله ها باشند اسیر خارها
از کسادی محبت خسته ام / بی تو از رونق بیفتد کارها
نفس معیوب است و مغلوب است عقل / بی تو کژ راهه روند پندارها
"بابی انت و امی" محو شد / جان فدای همت "عمّار" ها
یک مدینه داغ و مظلومی چرا؟ / بس که مَکّارند دنیا دارها
علت صُلح امام مجتبی / چیست غیر از سُستی سردارها؟!
تیغ برّان زبان ها کند شد / دارها بی میثم تمّارها
علت قتل غریب کربلا / چیست غیر از شُبهه مختارها؟!
سیزده معصوم را تاریخ کشت / ۱۴ قرن است این تکرار ها
از ولی عصر گر غافل شوی / اوج گیرد فتنه بد کارها
با ولی عصرِ خود کوفه چه کرد؟ / یک تن و یک لشکر از خونخوارها
بانوی عصمت ز جهل مردمان / شد تماشایی سر بازار ها
کربلا یک داستان ساده نیست / شاهکاری هست از ایثارها
مهدیا ! تنها ترین سردار عشق / شرمساریم از تو ما سربار ها

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۲ ، ۲۱:۰۴
مهاجر

جاده مانده است و من و این سر باقیمانده
رمقی نیست در این پیکر باقیمانده


نخل‌ها بی سر و شط از گل و باران خالی
هیچ کس نیست در این "سنگر باقیمانده"


تویی آن آتش سوزنده‌ی خاموش‌شده
منم این سردی خاکستر باقیمانده


گرچه دست و دل و چشمم همه آواره شده،
باز شرمنده‌ام از این سر باقیمانده

روز و شب گرم عزاداری شب‌بوهاییم،
من و این باغچه‌ی پرپر باقیمانده


پیشکش باد به یکرنگی‌ات ای مردترین!
آخرین بیت در این دفتر باقیمانده:


تا ابد مردترین باش و علمدار بمان!
با توام ای یل نام‌آور باقیمانده
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۹:۱۲
مهاجر
قصیده ای از امام خمینی(ره)
آمد بهـــــار و بــــوستان شد رشک فردوس بـــرین
گلهـــــا شکفتــــــه در چمن، چون روى یار نازنین
گسترده، بــــــاد جانفــــزا، فرش زمرّد بى شُمــر
افشـــــــــانده، ابـــــر پرعطا بیرون ز حد، دُرِّ ثمین
از ارغـــــــــوان و یاسمن، طرف چمن شد پرنیــان
وَز اُقحـــــــــوان و نسترن، سطح دَمَن دیباى چین
از لادن و میمـــــون رسد، هر لحظه بوى جانفـــزا
وَز ســـــــورى و نعمان وزد، هر دم شمیم عنبرین
از سنبل و نرگس، جهــــان باشد به مانند جنــان
وز ســـــوسن و نسرین، زمین چون روضه خُلدبرین
از فرط لاله، بـــــــــــوستان گشتـــه به از بـاغ اِرَم
وز فیض ژالــــــــه، گلسِتان رشک نگارستان چین
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۲ ، ۰۶:۵۹
مهاجر