کــــــاروان

کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش...

کــــــاروان

کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش...

کــــــاروان
اگر مقصد پرواز است قفس ویران بهتر ....
پرستویی که مقصد را در کوچ میابد از ویرانی لانه اش نمی هراسد ....
پرستو را با گرما عهدی است که هر بهار تازه می شود وطن پرستو بهار است ...
اگر بهار مهاجر است از پرستو مخواه که بماند...
مهاجر مقصد را در پرواز می بیند...
پس دل نمی بندد...
به قول شهیدمطهری:
مرد آنست که بتوانداز آنچه به او چسبیده است جداشود وهجرت کند.
پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۳۷ مطلب با موضوع «اخلاق» ثبت شده است

فکرم همه‌جا هست، ولی پیشِ خدا نیست            سجادۀ زَردوز که محرابِ دعا نیست

گفتند سر سجده کجا رفته حواست؟                   اندیشه سَیّالِ من ـ ای دوست ـ کجا نیست؟!

از شدّتِ اِخلاصِ من عالَم شده حیران                  تعریف نباشد، ابداً قصدِ ریا نیست!

از کمّیتِ کار که هر روز سه وعده                        از کیفیتش نیز همین بس که قضا نیست

یک‌ ذرّه فقط کُندتر از سرعتِ نور است                  هر رکعتِ من حائزِ عنوان جهانی‌ست!

این سجدۀ سهو است؟ و یا رکعتِ آخر؟               چندی‌ست که این حافظه در خدمتِ ما نیست

ای دلبرِ من! تا غمِ وام است و تورُّم                     محراب به یاد خمِ ابروی شما نیست

بی‌دغدغه یک سجدۀ راحت نتوان کرد                 تا فکر من از قسطِ عقب‌مانده جدا نیست

هر سکّه که دادند دوتا سکّه گرفتند                   گفتند که این بهرۀ بانکی‌ست، رِبا نیست!

از بس‌ که پیِ نیم‌ وَجَب نانِ حلالیم                     در سجدۀ ما رونق اگر هست، صفا نیست

بَه بَه، چه نمازی‌ست! همین است که گویند         راهِ شُعَرا دور زِ راهِ عُرَفا نیست

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۱ ، ۰۹:۳۵
مهاجر

راستش نمی دونستم که این چه معنی می تونه داشته باشه، فقط در اون موقع ناخودآگاه به آقای مدیر گفتم این باید 1000تومان باشه نه 900 تومان......

چند روزی به آمدن عید مانده بود.

بیشتر بچه ها غایب بودند، یا اکثرا رفته بودند به شهرها و شهرستان های خودشان یا گرفتار کارهای عید بودند اما استاد بدون هیچ تاخیری آمد سر کلاس و شروع کرد به درس دادن.

استاد خشک و مقرراتی ما خود مزیدی شده بر دشواری "صدرا"*.

بالاخره کلاس رو به پایان بود که یکی از بچه ها خیلی آرام گفت: استاد آخره سالی دیگه بسه!

استاد هم دستی به سر تهی از موی خود کشید! و عینکش را از روی چشمانش برداشت و همین طور که آن را می گذاشت روی میز خودش هم برای اولین بار روی صندلی جا گرفت.

استاد  50 ساله‌مان با آن کت قهوه‌ای سوخته‌ای که به تن داشت، گفت: حالا که تونستید من رو از درس دادن بندازید بذارید خاطره ای رو براتون تعریف کنم.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۱ ، ۰۸:۳۵
مهاجر

شهید حمید باکری

قبل از شرح داستان آشنایی حمید و همسرش بهتر می دانم مطلبی عرض کنم، داستان زندگی حمید برای افرادی که در زندگی کمی اختلاف نظر و عقیده دارند بسیار پندآموز است، به نظر بنده خیلی ها ازدواجشان همراه ریسک است؛ حمید که تازه از آلمان برگشته به کوچه ای که خانه شان را احاطه کرده وارد می شود و در کمال ناباوری عروس آینده زندگیش که در آن زمان هم محلیشان است را می بیند، فضا فضای قبل از انقلاب است، دختر ناگهان با صدای بلند از برگشتن حمید ابراز خوشحالی می کند؛ حمید هم که خیلی پسر نجیب و سر به زیری است متعجب از حرکت دختر به سمت خانه شان حرکت می کند.


چند ماه بعد حمید به عروس آینده اش زنگ می زند. آخر او دوست خواهرهایش است و از او درخواست می کند که به خانه آنها برود، عروس آینده حمید تازه متحول شده و در فضای جریانات انقلاب قرار گرفته، ولی بیشتر جو روشنفکری دارد. به خانه داماد آینده می رود و حمید هم بی مقدمه می رود سر اصل مطلب و از او خواستگاری می کند.


عروس هم که خیلی مسئله را جدی نگرفته زیر لب می خندد و اجازه خروج می گیرد، اما نمی داند که سرنوشت آنان را برای هم قرار داده، بعد از صحبت ها و گفت و گوها بالاخره رضایت می دهد.


حمید به خانه عروس رفته و در اتاقش عکس چه گوارا را کنار عکس شریعتی می بیند از او می پرسد، عکس شریعتی زده ای درست، برای چه چه گوارا را کنارش گذاشتی؟


عروس هم استدلال هایی می آورد که حمید زیاد پافشاری نمی کند، اما حرف جالبی می زند. او می گوید: اگر من هم بخواهم عکس تمامی افراد مورد علاقه ام را به دیوار بزنم که خانه می شود نمایشگاه.


بعد به او می گوید: هر کس که وارد اتاق تو می شود به استدلال های تو گوش نمی کند، بلکه وقتی عکس را می بیند قضاوت می کند، پس زمینه قضاوت غلط برای دیگران ایجاد نکن!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۱ ، ۱۲:۰۰
مهاجر
 نَصوح مردى بود شبیه زنها، صورتش مو نداشت و پستانهایى برجسته چون پستان زنها داشت و در حمام زنانه کار مى کرد.
او سالیان متمادی بر این کار بود و از این راه هم امرار معاش می‌کرد و هم ارضای شهوت.
گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار اخگرشهوت، او را به کام خود اندر می‌ساخت و کسى
از وضع او خبر نداشت و آوازه تمیزکارى و زرنگى او به گوش همه رسیده و زنان و دختران رجال دولت و اعیان و اشراف
دوست داشتند که وى آنها را دلاکى کند و از او قبلاً وقت مى گرفتند تا روزى در کاخ شاه صحبت از او به میان آمد.
دختر شاه مایل شد که به حمام آمده و کار نَصوح را ببیند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۱ ، ۱۲:۰۰
مهاجر

اسلام خوردن طعام های لذیذ و همچنین دادن این گونه طعام به مردم را خوب می داند، اما باید حلال باشد و در خوردن نیز زیاده روی نشود. زیاده روی در خوردن مثل اسراف است و این اسراف در خوردن، نباید مومن را از عبادات باز دارد، بلکه باید منظور و مقصود فرد از خوردن و آشامیدن کسب نیرو برای عبادت باشد. در احادیث آمده است که در مورد آنچه از مال حلال در دنیا خورده باشید، در آخرت سئوال نخواهد شد و خداوند کریم تر از آن است که از مومن در مورد آنچه از حلال خورده و آشامیده است، سئوال کند.

حضرت عیسی فرمودند: « طعام زیاد و شکم سیر، طراوت صورت را می برد.»

رسول اکرم ص ) فرموده اند که « سیرخوردن طعام، موجب بیماری بَرَص و پیسی می شود» و حضرت امام جعفر صادق (ع ) فرموده اند : « اگر کسی گوید فلان طعام را خوردم و مرا آزار داد، کفران نعمت الهی است.»

امام موسی کاظم (ع) فرموده اند: « اگر مردم در طعام خوردن میانه رو باشند ، همیشه بدنشان سالم می ماند.»

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۰ ، ۱۲:۰۰
مهاجر