کــــــاروان

کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش...

کــــــاروان

کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش...

کــــــاروان
اگر مقصد پرواز است قفس ویران بهتر ....
پرستویی که مقصد را در کوچ میابد از ویرانی لانه اش نمی هراسد ....
پرستو را با گرما عهدی است که هر بهار تازه می شود وطن پرستو بهار است ...
اگر بهار مهاجر است از پرستو مخواه که بماند...
مهاجر مقصد را در پرواز می بیند...
پس دل نمی بندد...
به قول شهیدمطهری:
مرد آنست که بتوانداز آنچه به او چسبیده است جداشود وهجرت کند.
پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

امکان لغزش و انحراف برای همه وجود دارد

همیشه خودتان را در مقابل مردم بدهکار بدانید

 از شکل‌گیری جماعتی خاص برای تصمیم‌گیری اجتناب کنید

 برحذر باش از اینکه خودشگفتى به سراغ تو بیاید

 آنهایی که در معارف اسلامی عمق ندارند، پایشان می‌لغزد


 کم کم به پایان عمر دولت دهم نزدیک می‌شویم و چند ماهی بیشتر از عمر آن باقی نمانده است. دولتی که مانند همه‌ی دولت‌های دیگر دارای محاسن و معایبی بود و شاید چنین روزهایی، زمان بازخوانی کارنامه‌ی عملکردی آن باشد.

دولت احمدی‌ن‍ژاد اما در آخرین سال عمر خود همراه با عملکردهای عجیب و غریبی بود و همین‌ها موجب شد تا در نزد افکار عمومی محبوبیت خود را کاهش دهد. بنابراین این سؤال مهم است که بپرسیم چرا دولت احمدی‌نژاد (نهم و دهم) به چنین وضعی دچار شد؟ چه موانع و مشکلات و آسیب‌هایی وجود داشت که موجب پدید آمدن چنین وضعیتی شد؟

برای پاسخ به این سؤال، به سراغ سخنان رهبر انقلاب، آن ناخدای همیشه بیدار انقلاب رفتیم. رهبر انقلاب در تاریخ 17/7/1384 یعنی زمانی که دولت نهم تازه کار خود را شروع کرده بود، در جمع هیأت دولت سخنان مهم و عجیبی را بیان کردند که شاید بازخوانی مجدد آن در این ایام خالی از لطف نباشد. انگار که این سخنان مال همین روزها و حال و هوا است.

رهبر انقلاب در این دیدار که در ماه رمضان صورت گرفت از کلام امیرالمونین(ع) بهره گرفت و از زمینه‌ها و عواملی که می‌تواند موجب انحراف و لغزش افراد شود سخن گفت. شاید اگر توصیه‌های آن روز رهبر انقلاب توسط دولتمردان جدی گرفته می‌شد، امروز دولت وقت دچار چنین وضعی نبود.

بر همین اساس، بولتن نیوز متن کامل این بیانات را در ادامه منتشر می‌کند. گفتنی است اگرچه روی مستقیم سخن رهبر انقلاب در این دیدار، اعضای هیأت دولت است اما می تواند برای همه مسئولین نظام در هر قوه‌ای که هستند مفید باشد. این سخنان حتی برای افرادی که قرار است خود را کاندیدای انتخابات ریاست‌جمهوری آتی کنند نیز مفید است. حتی‌تر برای تک تک ما و شما خوانندگان محترم:


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم

‌مرسوم ما در ماه رمضان که عادتاً در جمع مسؤولان دولت ساعتى را مثل امروز هستیم،این است که از نصایح و مواعظ نهج‌البلاغه استفاده کنیم؛ چون همه‌ى ما به این نصایح احتیاج داریم؛ بخصوص امثال ما و شما بیشتر از دیگران به نصیحت احتیاج داریم؛ چون هم در باب مسائل شخصىِ خودمان محتاج نصیحت هستیم - دل خودمان، رابطه‌ى قلبى خودمان با خدا، حفظ خشوع و تواضعى که لازمه‌ى سلوک صحیح در راه انجام وظیفه است - هم از این جهت که وظایف مهمى در اداره‌ى کشور بر عهده‌ى هر یک از جمع ما که این‌جا هستیم، گذاشته شده؛ که فهم منطق علوى در باب مسائل کلان اداره‌ى کشور از خلال این مواعظ به‌دست مى‌آید. درست است که خیلى از اینها مسائل منطقى، تحلیلى و استدلالى است و جاهایى هم در اطرافش بحث شده، اما آنچه را که انسان از لابه‌لاى مواعظ و توصیه‌هاى امیرالمؤمنین مى‌فهمد، گاهى در روح، خیلى عمیق‌تر و اثرگذارتر است از آنچه به صورت استدلالى و تحلیلى بیان مى‌کنند. لذا درباره‌ى مسائلى که مبتلابه ماست، سالهایى که در جمع مسؤولان دولت بودیم، از مواعظ نهج‌البلاغه نکاتى را مطرح کردیم و گفتیم؛ امروز هم همین‌طور است.

 

من قبل از این‌که این جملات را بخوانم - که همه‌ى این جملات را هم از فرمان امیرالمؤمنین به مالک‌اشتر انتخاب کرده‌ام - دو سه نکته‌ى کوتاه را باز تذکراً عرض مى‌کنم: نکته‌ى اول این‌که گمان مصونیت از انحراف را مطلقاً در خودمان نباید راه بدهیم؛ یعنى هیچ‌کس نباید بگوید وضع ما که روشن است و مثلاً در خط صحیح و در خط دین و خدا داریم حرکت مى‌کنیم و منحرف نمى‌شویم؛ نه، چنین چیزى نیست. امکان لغزش و انحراف از خط مستقیم براى همه هست و همه هم وسیله‌ى اجتناب از این انحراف را دارند؛ یعنى این‌طور نیست که یک سرنوشت قطعى و حتمى وجود داشته باشد تا ما بگوییم هر کس در این راه حرکت مى‌کند، ناگزیر باید لغزش پیدا کند؛ نه، انسان مى‌تواند بدون لغزش و انحراف راه را ادامه دهد. اما مصونیت از انحراف هم تضمینى نیست که انسان بگوید ما که دیگر منحرف نمى‌شویم؛ بنابراین خاطر جمع سر را روى بالش نرمى بگذارد و از حال خودش غافل شود. هیچ‌کدام از این دو طرف قضیه نباید مورد بى‌توجهى قرار بگیرد.



وسیله‌ى پرهیز از انحراف چیست؟

وسیله‌ى عدم انحراف و پرهیز از انحراف چیست؟ مراقبت از خود. باید مراقب بود. اگر از خود مراقبت کنیم، منحرف نمى‌شویم. اگر از خود مراقبت نکنیم، یا از ناحیه‌ى سستى و ضعف در پایه‌ها و مبانى عقیدتى انحراف به انسان روى مى‌آورد، یا از ناحیه‌ى شهوات به انسان روى مى‌آورد. حتّى کسانى که پایه‌ها و مبانى اعتقادى آنها محکم است، شهوات نفسانى بر نگاه و بینش عقلىِ درست و عمیق نسبت به خط و راه و هدف غلبه مى‌یابد و انسان را منحرف مى‌کند؛ که ما مواردش را دیدیم. در این خصوص چند آیه در قرآن هست، اما این آیه که در مورد قضیه‌ى اُحد است، خیلى انسان را تکان مى‌دهد. مى‌فرماید: «انّ الذین تولّوا منکم یوم التقى الجمعان انّما استزلّهم الشیطان ببعض ما کسبوا»؛ یعنى کسانى‌که در ماجراى اُحد دچار آن لغزش خسارتبار شدند و از میدان جنگ رو برگرداندند و این همه خسارت بر نیروى نورسته‌ى اسلام و حکومت اسلامى وارد شد، علتش «ببعض ما کسبوا» بود؛ کارهایى بود که قبلاً سرِ خود آورده بودند. دل دادن به شهوات و هواهاى نفسانى اثرش را این‌طور جاها ظاهر مى‌کند. آیه‌ى شریفه‌ى دیگر مى‌فرماید: به اینها گفته شد انفاق کنید، ولى به تعهد خود عمل نکردند؛ لذا نفاق بر قلب آنها مسلط شد؛ «فا عقبهم نفاقا فى قلوبهم الى یوم یلقونه بما اخلفوا اللَّه ما وعدوه»؛ یعنى وقتى انسان نسبت به تعهدى که با خداى خود دارد، بى‌توجهى نشان داد و خلف وعده کرد، نفاق بر قلب او مسلط مى‌شود. بنابراین اگر ما بى‌توجهى کنیم و تن به شهوات و هوى‌ها بسپاریم، ایمان مغلوب و عقل مغلوب مى‌شود و هوى‌ و هوس غالب؛ باز هم همان انحرافى که از آن مى‌ترسیدیم، ممکن است پیش بیاید. بنابراین در همه‌ى حالات انسان باید این گمان را داشته باشد که ممکن است لغزش پیدا کند. هیچ‌کس خودش را از این خطر دور نداند. یک نمونه‌ى این قضیه «بَلعم باعورا» است؛ «و اتل علیهم نبأ الذى آتیناه آیاتنا» تا آخر.

از سخن درشت خیرخواهان نرنجید

نکته‌ى دوم این‌که ماها اگر بخواهیم در این جایگاهى که هستیم، از احتمال خطاى خودمان کم کنیم، باید از سخن درشت خیرخواهان نرنجیم؛ یکى از راههاى سلامت این است. البته بدخواهانى هم هستند که سخن درشت و نرم و همه نوع سخنى دارند و از شایعه‌پراکنى و جنگ روانى و دروغ بستن به این و آن واهمه‌یى ندارند و انسان ممکن است در دلش از آنها برنجد؛ اما کسى که مى‌دانید قصد عناد و دشمنى ندارد، ولو با لحن درشتى هم حرف مى‌زند، از او نباید واقعاً برنجید. به سخن نرم و دلنشین چاپلوسان هم دل نسپرید. اگر ما این را رعایت کنیم، به نظر من خیلى به سود ماست.

از شتابزدگی پرهیز کنید

نکته‌ى سوم این‌که این حرفها خطاب به مالک‌اشترِ بزرگوار است و مى‌بینید که حرفهاى درشت و تلخى هم در آن وجود دارد. حضرت نصیحت‌هاى خیلى تلخى مى‌کنند که اگر کسى این‌طور ما را نصیحت کند، یک‌ذره به ما برمى‌خورد. مالک‌اشتر کسى است که حضرت در فرمان دیگرى او را این‌طور معرفى مى‌کنند: «فانه ممن لا یخاف وهنه»؛ کسى است که گمان سستىِ او نمى‌رود. «و لا سقطته»؛ کوتاهى در کارها به او گمان برده نمى‌شود. «ولا بطؤه عما الاسراع الیه احزم»؛ کندىِ او در کارهایى که شتاب مطلوب است، مطلقاً گمان کسى را برنمى‌انگیزد. «و لا اسراعه الى ما البطء عنه امثل»؛ عجله و شتابزدگى او هم نسبت به کارهایى که آرامش و تأنّى در آن مطلوب است، گمان کسى را برنمى‌انگیزد. یعنى انسانى است که هم مراقب خود است و هم حکیم و داناست؛ یعنى نه در جایى که باید شتابزدگى نکند، شتابزدگى مى‌کند؛ نه آن جاهایى که باید با سرعت حرکت کند، کوتاهى مى‌کند. حضرت در فرمان خود به دو امیر از امراى جیش در صفین، مالک‌اشتر را این‌گونه معرفى مى‌کنند.

در مقابل مردم خود را بدهکار بدانید

و اما آنچه ما از کلمات حضرت در این نامه انتخاب کردیم، چند جمله است: یک جمله این است که حضرت مى‌فرمایند «و لا تقولن انى مؤمر آمر فاطاع»؛ این‌طور نباشد که تو بگویى چون در این کار به من مسؤولیت سپرده شد، من باید دستور بدهم و دیگران از من اطاعت کنند. «لا تقولن» یعنى با تأکید و مبالغه مى‌گوید مبادا چنین فکرى بکنى و چنین حرفى بزنى. این روحیه که من این‌جا چون مسؤولیتى دارم، باید بگویم و دیگران بى‌چون و چرا حرف من را گوش کنند، «ادغال فى القلب» است؛ دل تو را فاسد مى‌کند. «و منهکة للدین». منهکه، یعنى ضعیف‌کننده‌ى روح دین، دیندارى و ایمان انسان. «و تقرب من الغیر» این حالت، تغییرات ناخواسته را نزدیک مى‌کند. اعجاب به نفس و غرور و این‌که در مسؤولیتى که من هستم، کسى نباید روى حرف من حرف بزند، از آن چیزهایى است که تغییر را نزدیک مى‌کند؛ تغییراتى که براى انسان نامطلوب است؛ تغییرات زمانه که آدم نمى‌خواهد پیش بیاید؛ یعنى مُلک و دولت و اقتدار و توانایى و فرصتهاى خدمت را از انسان مى‌گیرد.

 

یک جمله‌ى دیگر این است که مى‌فرماید: «انصف اللَّه و انصف الناس من نفسک و من خاصة اهلک و من لک فیه هوى من رعیتک». معناى «انصف الناس من نفسک» در عربى این است که داد مردم را از خودت بگیر. «انصف من نفسک» یعنى داد کسى را از خودت بگیر؛ خودت را در مقابل او محکوم کن؛ از خود به نفع دیگران بازخواست کن. حضرت در این‌جا مى‌گوید: «انصف اللَّه من نفسک»؛ داد خدا را از خود بگیر. معناى این جمله این است که در مقابل خدا کاملاً احساس مسؤولیت بکن و خودت را در قبال تکلیف الهى محکوم کن. این‌طور نباشد که خیال کنى آنچه را که بر عهده‌ات بوده، به تمام و کمال انجام داده‌اى؛ نه، همیشه خودت را بدهکار و مدیون بدان. این در مورد خدا. آن‌وقت «انصف الناس من نفسک»؛ داد مردم را هم از خودت بستان؛ یعنى همیشه در قضاوتهاى خودت مردم را حاکم و طلبگار و محِق بدان و خودت را بدهکار. البته این معنایش این نیست که در موردى هم که ظلم بخصوصى به تو دارد مى‌شود، باز بگویى حق با من نیست؛ نه، این نگاهِ عمومى است. مردم مطالبات دارند، حرف مى‌زنند، صدایشان بلند مى‌شود، گاهى سر آدم داد مى‌کشند؛ فرض بفرمایید در اداره‌یى جمعى مراجعه مى‌کنند و حرفى مى‌زنند؛ اولین فکرى که به ذهنت مى‌رسد، این نباشد که اینها را تحریک کرده‌اند تا بیایند علیه من - که هیچ تقصیرى ندارم - جنجال کنند؛ نه، اولین فکر این باشد که اینها مطالبه‌ى بحقى دارند؛ من مسؤولم ببینم اینها چه مى‌گویند.

 

بنابراین هم داد مردم را از خود بستان، هم «من خاصة اهلک»؛ از کسان نزدیک خودت؛ فرزند، برادر و قوم و خویش. «و من لک فیه هوى من رعیتک»؛ اگر در بین مردم قشر و جماعتى هستند که مورد حمایت خاص تو هستند، از آنها هم داد مردم را بگیر. شما به عنوان یک حاکم، یک رئیس یا یک وزیر، وقتى طرفدار قشرى هستید، قهراً به آن قشر امکاناتى تعلق مى‌گیرد و آن قشر تمکنى پیدا مى‌کند که همین امکانِ تطاول آنها بر حقوق مردم را به‌وجود مى‌آورد؛ پس حواستان باشد.

صراط حق، نه افراط است نه تفریط

یک جمله‌ى دیگر در این فرمانِ بسیار مهم این است که «و لیکن احب الامور الیک اوسطها فى‌الحق و اعمها فى‌العدل و اجمعها لرضى الرعیة». فهرست کارهایى که انسان باید انجام دهد، یک چیز طولانى است و به همه‌ى اینها هم نمى‌رسد. حضرت مى‌فرماید: محبوب‌ترین کارى که مى‌خواهى انتخاب کنى، اولاً «اوسطها فى‌الحق» یعنى وسطتر باشد. وسط، یعنى میانه‌ى افراط و تفریط؛ نه در آن افراط وجود داشته باشد، نه تفریط. حق هم درست همین است؛ هیچ‌گاه نه در جهت افراط است، نه در جهت تفریط. «اوسطها فى‌الحق» یعنى به‌طور کامل در آن رعایتِ حق بشود؛ یعنى دقیقاً در حد وسط بین افراط و تفریط باشد. ثانیاً «و اعمها فى‌العدل» باشد؛ عدالتى که از آن ناشى مى‌شود، سطح وسیع‌ترى از مردم را فرا بگیرد. گاهى ممکن است کارى عادلانه باشد؛ اما کسانى‌که از این عدل سود مى‌برند، جماعت محدودى باشند. ممکن است کارى ظلم هم نباشد، کار عادلانه و درستى هم باشد؛ اما دایره‌ى این کار، محدود باشد. یک وقت نه، انسان دایره‌ى وسیعى از کار را مورد اهتمام خودش قرار مى‌دهد و جماعت کثیرى از آن استفاده مى‌کنند. حضرت مى‌فرماید این کار پیش تو محبوب‌تر باشد. محبوب‌تر بودن هم طبعاً معنایش این است که اگر امر دایر شد بین این کار و یک کار دیگر، این را انتخاب کنى؛ یعنى همان اولویت‌ها و تقدم‌هایى که ما همیشه مى‌گوییم رعایت کنید. این، یکى از ملاک‌هاى اولویت‌هاست.

 

ثانیاً «و اجمعها لرضى الرعیة»؛ دیگر این‌که کارى که انتخاب مى‌کنى، رضایت مردم را با خودش داشته باشد. «رعیت» به مردم اطلاق مى‌شود؛ یعنى کسى که مراعات او لازم است. رعیت چیز بدى نیست. بعضى‌ها خیال مى‌کنند رعیت فحش است! رعیت یعنى کسى که مراعاتش لازم است؛ یعنى توده‌ى مردم و عامه‌ى مردم. اصطلاح «ناس» و «رعیت» غالباً به قشر سواد مردم گفته مى‌شود، نه گروههاى خاص. تکیه‌ى امیرالمؤمنین و پیغمبر و قرآن هم روى همین مجموعه‌هاى عمومى مردم است؛ همینى‌که ما عوام مردم مى‌گوییم؛ یعنى رعیت و توده‌ى مردم و سواد مردم؛ همین چیزى که خواص خاصِ خرج کنِ امروز با طرح آن در مسائل سیاسى و اجتماعى مخالفند و اسمش توده‌گرایى و پوپولیسم است. این‌که جماعت و حزب و گروه و دسته‌ى خاصى را انتخاب کنید و اینها بشوند محور تصمیم‌گیرى و محور کار و طبعاً محور خیرات، خیلى خوش‌خیالى است؛ این‌که آدم خیال کند جماعت خاصى محور تصمیم‌گیرى‌اند، کارها را آنها مى‌کنند، انتصاب‌ها را آنها مى‌کنند؛ اما وقتى نوبت تقسیم غنایم مى‌شود، خودشان را زاهدانه کنار مى‌کشند و مى‌گویند نخیر، بروید بدهید به مردم، دیدیم و تجربه کردیم که این‌طورى نیست؛ منطقاً هم این‌گونه نیست. لذاست که در منطق علوى، نگاه و توجه به عامه‌ى مردم است. گروههاى خاص و قشرهاى خاص و جماعتهایى که اسم خاص و عنوان خاصى پیدا مى‌کنند و براى خودشان تشخص خاصى به‌دست مى‌آورند، مورد اعتبار نیستند؛ نه این‌که باید به اینها ظلم شود؛ نه، اینها هم مثل بقیه‌ى مردم تشخصى ندارند؛ از نظر اسلام تعینى ندارند؛ لذا مى‌گوید: «و اجمعها لرضى الرعیة»؛ باید رضایت عامه‌ى مردم جلب شود.

معیار و میزان کار، رضایت و عدم رضایت عامه‌ى مردم است

بعد حضرت استدلالى دارد که خیلى عجیب و جالب است. مى‌فرماید: «فان سخط العامة یجحف برضى الخاصة»؛ ملاک و مناط و معیار و میزان کار، رضایت و عدم رضایت عامه‌ى مردم است. چرا؟ چون اگر عامه‌ى مردم نارضایى داشته باشند، رضایت و خشنودى گروههاى خاص از تو بکلى پامال مى‌شود و از بین مى‌رود. اى بسا جماعتى به اسم روشنفکر و نخبگان سیاسى، طرفدار حکومت و حاکمى هستند، اما عامه‌ى مردم ناراضى‌اند؛ این نارضایىِ عمومىِ مردم، خشنودى و رضایت آن جماعت ویژه را لگدمال مى‌کند و از بین مى‌برد؛ کمااین‌که دیدیم همین کار را کردند. عکس این هم صادق است؛ «و انّ سخط الخاصة یغتفر مع رضى العامة»؛ اما اگر مردم را راضى کردى و رضایت عمومى را به دست آوردى، سَخَط و ناخشنودى گروههاى خاص قابل بخشش است؛ یعنى خیلى اهمیتى ندارد و خیلى تأثیرى نمى‌گذارد؛ بنابراین بروید سراغ راضى کردن عموم مردم. آن وقت حضرت نگاه حکیمانه‌یى دارد. ما هم در همین مدتهایى که دستمان توى کار بوده، این را واقعاً دیدیم، لمس کردیم. «و لیس احد من الرعیة اثقل على الوالى مؤونة فى الرخاء، و اقل معونة له فى البلاء، و اکره للانصاف، و اسأل بالالحاف، و اقل شکوا عند الاعطاء، و ابطا عذرا عند المنع، و اضعف صبرا عند ملمات الدهر من اهل الخاصة»؛ گروههاى خاص در همه‌جا مایه‌ى اذیتند؛ اولاً در وقت رخاء و آسایش و فراوانى، مؤونه‌شان بر والى از همه بیشتر است؛ توقعاتشان زیاد است؛ فلان چیز را به ما بدهید، فلان امکان را به ما بدهید. هنگام آسایش و راحتى کشور و دولت، که امنیت است و جنگى نیست و مشکلى نیست، بیشترین هزینه را بر حکومت غالباً همین گروههاى خاص دارند. ما روى ضعف خودمان مى‌گوییم غالباً، اما حضرت نه، به‌طور مطلق حکم کلى صادر مى‌کنند: «و اقلّ معونة له فى البلاء»؛ در سختى‌ها کمترین مقدارِ کمک را اینها مى‌کنند. مثلاً اگر جنگى پیش مى‌آید، ناامنى‌یى پیش مى‌آید، دشمنى حمله مى‌کند، از این گروههاى خاص هیچ خبرى نیست؛ کمتر در میدان هستند. «و اکره للانصاف»؛ از همه نسبت به انصاف، ناخشنودتر و کاره‌ترند؛ از انصاف و عدل و مساوات، بیشتر از همه، اینها بدشان مى‌آید. «و اسأل بالالحاف»؛ از همه مصرتر در درخواست، اینهایند. البته مردم معمولى هم نامه مى‌نویسند و چیزى را درخواست مى‌کنند؛ یک‌وقت انسان امکان دارد، اجابت مى‌کند؛ یک وقت هم اجابت نمى‌کند؛ دیگر دفعه‌ى دوم و سومى ندارد. اما گروههاى خاص - اینهایى که جزو ویژه‌خواران سیاسى و اقتصادى‌اند - اگر چیزى مى‌خواهند، مثل کنه مى‌چسبند. الحاف، یعنى الحاح و اصرار. ول نمى‌کنند تا بالاخره یک چیزى بکنند و ببرند.

 

«و اقل شکرا عنه الاعطاء»؛ وقتى به آنها چیزى مى‌دهى، کمترین سپاس را مى‌گزارند؛ کأنه حقى بوده و باید به آنها مى‌رسیده؛ هیچ شکرگزارى ندارند. مردم عادى و معمولى نه؛ اگر در فلان گوشه‌ى محروم مملکت، شما مدرسه‌ى کوچکى مى‌سازید، دعا مى‌کنند، محبت مى‌کنند، شکرگزارى مى‌کنند. در مقابل، اگر بهترین امکانات را هم به آن افراد بدهید، کم‌سپاس‌ترین هستند.

 

«و ابطأ عذراً عند المنع»؛ وقتى انسان چیزى به آنها نمى‌دهد، اگر عذرى هم داشته باشد، اینها عذر را قبول نمى‌کنند. «و اضعف صبراً عند ملمات الدهر»؛ وقتى مشکلات زمانه پیش مى‌آید، اینها از همه کم صبرترند. اگر بلاى طبیعى یا بلایاى اجتماعى پیش بیاید، از همه کم صبرتر و نق‌زن‌تر اینهایند؛ بى‌صبرى نشان مى‌دهند و هى پا به زمین مى‌کوبند. «و انّما عماد الدّین و جماع المسلمین و العدة للاعداء العامة من الامة»؛ پایه‌ى دین، توده‌ى مردمند. این جمله را امیرالمؤمنین دارد مى‌گوید. این اگر پوپولیسم هم هست، پوپولیسمِ علوى است؛ مورد احترام و تقدیس ماست. «والعدة للاعداء»؛ در مقابلِ دشمن، عُده و امکان و استعداد عبارتند از همین عامه. «فلیکن صغوک لهم و میلک معهم»؛ میل و گرایش عمومى‌ات به طرف عامه باشد.

البته این‌که گفتیم «اوسطها فى‌الحق»، من این نکته را هم تذکر بدهم. پیدا کردن حد وسط با توجه به پیچیدگى‌هاى مسائل اقتصادى و اجتماعى امروز کار ظریفى است. هنر شما به عنوان وزیر و مدیر این است که بتوانید با ظرافت این کار را انجام دهید، که هم آنچه را که «اعم للعدل» و «اشمل للرضا العامة» و «اوسط الى الحق» است، تأمین شود؛ هم با محاسبات صحیحى که امروز با توجه به پیچیدگى مناسبات اجتماعى و اقتصادى بر انسان تحمیل مى‌شود، منافاتى پیدا نکند. این ظرافت را حتماً رعایت کنید.

مسئولین را از روی رفاقت و دوستی انتخاب نکنید

البته نامه‌ى حضرت خیلى مفصل است؛ لابد آن را دیده‌اید؛ سالهاست که مرتب به زبان ماها و شماها تکرار مى‌شود.

یک جمله‌ى دیگر از این نامه‌ى مبارک این است: «ثم انظر فى امور عمّالک»؛ کارها و امور کارگزاران خودت را مورد توجه قرار بده. اول، انتخاب کارگزاران است؛ «فاستعملهم اختباراً»؛ با آزمایش آنها را انتخاب کن؛ یعنى نگاه کن ببین چه کسى شایسته‌تر است. همین شایسته‌سالارى‌یى که امروز بر زبان ماها تکرار مى‌شود، به معناى واقعى کلمه باید مورد توجه باشد. امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) هم در این‌جا به آن سفارش مى‌کنند. «و لا تولهم محاباة و اثرة»؛ نه از روى دوستى و رفاقت کسى را انتخاب کن، که ملاکها را در او رعایت نکنى - فقط چون رفیق ماست، انتخابش مى‌کنیم - نه از روى استبداد و خودکامگى؛ انسان بگوید مى‌خواهم این فرد باشد؛ بدون این‌که ملاک و معیارى را رعایت کند یا با اهل فکر و نظر مشورت کند.

بعد خصوصیات این افراد را ذکر مى‌کند: اهل تجربه باشند، اهل حیا باشند و ...؛ بعد مى‌رسد به این‌جا که «ثم اسبغ علیهم الارزاق»؛ وقتى کارگزار خوبى را انتخاب کردى، زندگى‌اش را تأمین کن. من همیشه به مدیران مى‌گویم، در گذشته هم گفته‌ام، الان هم به آقاى دکتر احمدى‌نژاد و به شماها مى‌گویم؛ دائم مأموران و منتخبان خودتان را زیر نظر داشته باشید؛ دائم نگاه کنید و از اینها غافل نشوید. دیده‌اید که نگهبان‌ها در شب نورافکن‌هایى را دائم مى‌چرخانند و گوشه‌ها را نگاه مى‌کنند؛ شما هم همین‌طور باید به‌طور دائم امور را زیر نظر داشته باشید و نگاه کنید؛ بنابراین از کار کارگزارانتان غفلت نکنید. «ثم تفقد اعمالهم»؛ یعنى از کارهاى اینها جستجو کن، ببین کار انجام مى‌دهند یا نه؛ درست انجام مى‌دهند یا نه؛ آیا تخلفى در کارهایشان وجود دارد یا خیر. «و ابعث العیون من اهل الصدق و الوفاء علیهم»؛ کسانى را که چشم و گوش تو هستند، بگمار تا کارهاى اینها را نگاه کنند. «فأن تعاهدک فى‌السّر لامورهم حدوة لهم على استعمال الامانة و الرفق بالرعیة»؛ این موجب مى‌شود که اینها بتوانند امانت را بیشتر حفظ کنند.

 

بعد مى‌فرمایند: «فانّ احد منهم بسط یده الى خیانة اجتمعت بها علیه عندک اخبار عیونک»؛ اگر ثابت شد که کسى خیانت کرده - نه این‌که تا گزارشى رسید، فوراً به آن ترتیب اثر بدهید؛ نه، همه متفق باشند؛ یعنى معلوم باشد و گزارش‌هاى متواتر و مسلّمى برسد که این شخص خیانت کرده - آن‌وقت «اکتفیت بذلک شاهداً فبسطت علیه العقوبة فى بدنه و اخذته بما اصاب من عمله»؛ دیگر باید مجازات شود. البته مجازات انواع و اقسامى دارد، شکل‌هاى گوناگونى دارد، اقتضائات گوناگونى دارد؛ هر طور که اقتضاى مجازات است، عمل شود.

برحذر باش از این‌که خودشگفتى به سراغ تو بیاید

چون نامه مفصل است، مجبوریم انتخاب کنیم. آن جاهایى که به نظرم براى ما لازم‌تر است، آنها را انتخاب کرده‌ام. مى‌فرماید «و ایاک و الاعجاب بنفسک و الثقة بما یعجبک منها»؛ برحذر باش از این‌که خودشگفتى به سراغ تو بیاید. اعجاب به نفس، یعنى خودشگفتى؛ این‌که انسان از خودش خوشش بیاید. حضرت مى‌گویند مواظب باش در این دام نیفتى. انسان گاهى در خودش امتیازاتى مشاهده مى‌کند - فهم خوبى دارد، قدرت بدنى خوبى دارد، قدرت ذهنى خوبى دارد، اطلاعات وسیعى دارد، بیان ویژه‌یى دارد، صداى خوشى دارد، جمالى دارد - به مجرد این‌که دیدید نسبت به خودتان حالت خودشیفتگى وجود دارد - که معنایش این است که با دیدن این امتیازات، عیوب را در کنارش نمى‌بینید - بدانید که این خطر است؛ این همان چیزى است که مى‌فرمایند برحذر باش. ممکن است شما بگویید من این امتیاز را در خودم مى‌بینم، حالا چه کار کنم؟ بالاخره من مثلاً در میان این همه جمعیت شاگرد اول فلان دوره‌ى تحصیلى شده‌ام یا در فلان کار اساسى امتیاز برجسته‌یى به دست آورده‌ام؛ چه کار کنم؟ این امتیاز را نبینم؟ نه، این امتیاز را ببینید؛ اما آن نقض‌ها و عیبها و کمبودها و نقاط بسیار منفى‌یى هم که در خودتان هست، در کنارش ببینید. آنچه انسان را شیفته‌ى خودش مى‌کند، جمع‌بندى انسان است. ما نقاط خوب خود را مى‌بینیم، اما نقاط نفرت‌انگیز و بد و زشت را مشاهده نمى‌کنیم؛ لذا جمع‌بندى ما مى‌شود جمع‌بندىِ انسانى که شیفته‌ى خودش هست؛ این اشکال دارد. بنابراین ما باید ضعفها را هم در کنار نقاط قوت ببینیم. «و ایاک و الاعجاب بنفسک و الثقة بما یعجبک منها»؛ به آن چیزى که در وجود تو هست و تو را شیفته‌ى خودت مى‌کند، اعتماد نکن؛ یعنى حتماً باور نکن که این نقطه‌ى امتیاز در تو وجود دارد. گاهى انسان خیال مى‌کند نقطه‌ى برجسته‌یى در او وجود دارد؛ در صورتى که تصور و توهم است؛ چون خودش را با آدم سطح پایینى مقایسه کرده، و به خودش نمره داده؛ در حالى که اگر با افراد دیگرى مقایسه مى‌شد، اصلاً نمره‌ى خوبى نمى‌گرفت. بنابراین خیلى هم اطمینان نکن به آنچه در خود مى‌بینى.

از علاقه‌ى به ستایش شدن از طرف دیگران بر حذر باش

«وحب الاطراء»؛ از علاقه‌ى به ستایش شدن از طرف دیگران بر حذر باش. «فأن ذلک من اوثق فرص الشیطان فى نفسه لیمحق ما یکون من احسان المحسنین»؛ این که انسان دوست داشته باشد او را ستایش کنند، از بهترین فرصتهاى شیطان است که از آن بهره مى‌برد؛ مى‌آید احسان محسنین را از بین مى‌برد؛ یعنى آن نیکوکارى‌ها و زیبایى‌ها و آرایش‌هاى معنوى و روحى را از شما سلب مى‌کند. 

دنبال این، باز فقره‌ى مهم دیگرى است که مى‌فرمایند: «ایّاک و المنّ على رعیتک باحسانک»؛ سر مردم منت نگذارید و بگویید ما این کارها را براى شماها کرده‌ایم. وظیفه بوده، انجام داده‌اید. اگر انجام داده باشید، وظیفه‌تان را انجام داده‌اید؛ منتى سر مردم نگذارید. «او التزیّد فیما کان من فعلک»؛ کارهایى را که انجام داده‌اید، بزرگنمایى نکنید. گاهى انسان کارى را انجام مى‌دهد، بعد در ستایش آن کار خیلى مبالغه مى‌کند؛ چندین برابرِ آنچه حقیقت کار است. «او ان تعدّهم فتتبع موعدک بخلفک»؛ خلف وعده هم با مردم نکنید. آنچه به مردم وعده مى‌دهید، اصرار داشته باشید که آن را انجام دهید؛ یعنى خودتان را گردنگیر آن وعده بدانید. این‌طور نباشد که بگوییم نشد که نشد؛ چه کار کنیم؛ نه، اصرار کنید. البته یک وقت انسان به اضطرار برخورد مى‌کند، آن بحث دیگرى است؛ اما تا آن‌جایى که توان و قدرت در شما هست، تلاش کنید وعده‌یى را که به مردم دادید، عمل کنید و منت هم نگذارید. «فانّ المنّ یبطل الاحسان و التّزیّد یذهب بنور الحق»؛ منت، احسان را باطل مى‌کند و بزرگنمایى نور حق را از بین مى‌برد. «و الخلف یوجب المقت عنداللَّه و النّاس»؛ خلف وعده موجب مى‌شود انسان، هم از چشم مردم بیفتد و هم از نظر خداى متعال. «و ایّاک و العجلة بالامور قبل اوانها»؛ در کارها پیش از موعد عجله نکنید و شتابزدگى به خرج ندهید. امیرالمؤمنین در خطبه‌ى دیگرى، عجله کردن و پیش از موعد کار را انجام دادن، تشبیه مى‌کنند به چیدن میوه قبل از رسیدن خودش. مى‌فرمایند کسى که میوه را قبل از اوان چیدنش مى‌چیند، مثل کسى است که براى دیگران زراعت کرده؛ یعنى خودش هیچ سودى نمى‌برد. شما اگر در زمینى که مال دیگرى است، تخمى بپاشید، سودش را او مى‌برد؛ شما هیچ سودى نمى‌برید. بذرى که داخل ملک خودتان مى‌کارید و نهالى که آن‌جا مى‌نشانید و زحمتش را مى‌کشید، اگر میوه هم داد، لیکن میوه را قبل از آن‌که برسد و قابل استفاده بشود، چیدید؛ در واقع همه‌ى زحمات خودتان را به هدر داده‌اید. عجله و قبل از اوان به کارى دست زدن را حضرت در آن بیان مطرح مى‌کنند. این‌جا هم که مى‌فرمایند عجله نکن، «او التّسقط فیها عند امکانها»؛ تسقط هم نکن. تسقط، یعنى اهمال و کوتاهى کردن و کار را به تعویق انداختن. پس عجله و اهمال کارى هم ممنوع. «او اللجاجة فیها اذا تنکّرت»؛ وقتى معلوم شد کار غلط است، روى آن پافشارى و لجاجت نکن؛ مثلاً ما ایده‌یى را مطرح کردیم و استدلال کردیم و دنبالش هم رفتیم و زحمت هم کشیدیم، اما کسانى مخالفت کردند و ما هم گفتیم نه و پیش رفتیم؛ حالا رسیدیم به جایى که دیگر واضح شد غلط است؛ این‌جا حرفتان را پس بگیرید؛ هیچ اشکالى ندارد. پس لجاجت به خرج ندهید؛ اگر «اذا تنکّرت»؛ وقتى منکر بودن آن واضح شد. «او الوهن عنها اذا استوضحت»؛ آن‌جایى که معلوم شد لازم است این کار انجام بگیرد، انسان نباید کوتاهى کند.

انس با قرآن و نماز داشته باشید

یک جمله هم راجع به این شبها و روزها عرض کنیم. من مى‌خواهم به شما برادران و خواهران عرض کنم، این‌که مى‌گویند ماه رمضان، ماه ضیافت الهى است و سفره‌ى ضیافت الهى پهن است، محتویات این سفره چه چیزهایى است؟ محتویات این سفره که من و شما باید از آن استفاده کنیم، یکى‌اش روزه است؛ یکى‌اش فضیلت قرآن است - قرآن را گذاشتند در این سفره‌ى با فضیلتِ زیاد، بیش از ایام دیگر؛ و به ما گفتند که تلاوت قرآن کنید - یکى‌اش همین دعاهایى است که مى‌خوانیم؛ «یا على و یا عظیم»، دعاى افتتاح، دعاى ابوحمزه؛ اینها همان مائده‌هایى است که سر این سفره گذاشته شده. بعضى هستند که وقتى از کنار سفره رد مى‌شوند، این‌قدر حواسشان پرت است و متوجه‌ى جاهاى دیگرند که اصلاً سفره را نمى‌بینند. داریم کسانى را که اصلاً سفره‌ى ماه رمضان را نمى‌بینند؛ یادشان نیست که ماه رمضانى آمد و رفت. بعضى هستند که سفره را مى‌بینند، اما به خاطر همان سرگرمى‌ها و اشتغال، وقت ندارند سر این سفره بنشینند؛ مى‌خواهند سراغ یک سرگرمى بروند؛ کار دیگرى دارند - دنبال دکان، دنبال کار، دنبال دنیا، دنبال شهوات - مجال این‌که سر این سفره بنشینند و از آن بهره ببرند، ندارند. بعضى دیگر هم هستند که نه، سر سفره مى‌نشینند، سفره را مى‌بینند، قدرش را هم مى‌دانند؛ لیکن آدمهاى خیلى قانعى‌اند؛ به کم قناعت مى‌کنند؛ لقمه‌یى برمى‌دارند و مى‌روند؛ نمى‌نشینند پاى سفره، خودشان را بهره‌مند و سیراب کنند و از آنچه در سفره هست، خود را محظوظ کنند؛ لقمه‌ى مختصرى برمى‌دارند و مى‌روند. بعضى هستند که احساس بى‌میلى مى‌کنند؛ یعنى اشتهایشان تحریک نمى‌شود؛ به خاطر این‌که غذاى پوچِ بیهوده‌یى را خورده‌اند و پاى سفره‌ى ضیافتى که رنگین و جذاب و مقوى است، اصلاً اشتها ندارند. بعضى هم هستند که نه، در حد اشتها - که اشتهاشان هم زیاد است - از این سفره استفاده مى‌کنند و واقعاً سیر نمى‌شوند؛ چون مائده، مائده‌ى معنوى است. تمتع به این مائده، فضیلت است؛ چون فتوح و انفتاح و تعالى روح انسانى است، هر چه انسان از این مائده بیشتر استفاده کند، روح انسان تعالى بیشترى پیدا مى‌کند و به هدف خلقت نزدیکتر مى‌شود. این، غیر از موائد جسمانى است. مائده‌ى جسمانى براى رفع نیازى است که بشود انسان بدن را راه ببرد. زیاده‌روى در آن، یک اشتباه و خطاست؛ یک غلط است. در مائده‌ى روحى و معنوى این‌طور نیست؛ چون اصلاً خلقت ما براى تعالى معنوى و تعالى روحى است. مائده‌ى روحى چیزى است که این تعالى را براى ما امکان‌پذیر، تسهیل و محقق مى‌کند. بنابراین هر چه بیشتر بتوانیم استفاده کنیم، باید بکنیم. بندگان مؤمن و مخلصى که ما اسمهاى اینها را شنیده‌ایم، حتى وقتى کارهاى اینها را براى ما نقل مى‌کنند، براى ما درست مفهوم نیست؛ اما واقعاً شگفت‌آور است. دو سه ساعت به اذان صبح بیدار شوند و شبهاى ماه رمضان اشک بریزند. نقل مى‌کنند مرحوم آمیرزا جواد آقاى ملکى وقتى بیدار مى‌شد، سر حوض آب مى‌نشست تا وضو بگیرد، به آب نگاه مى‌کرد، دعا مى‌خواند و گریه مى‌کرد و تضرع مى‌کرد؛ آب برمى‌داشت روى صورتش مى‌ریخت، گریه و تضرع مى‌کرد؛ به آسمان نگاه مى‌کرد، دعا مى‌خواند، گریه و تضرع مى‌کرد؛ تا وقتى که بیاید سر سجاده بایستد و آن نماز شب و آن تهجد پُرفیض و پُرحال و پُرطراوت را با عشق و شور انجام بدهد. مرحوم حاج میرزا على آقاى قاضى هم همین‌طور بود. از ماه رمضانش، روزه‌اش، توجهش، تذکرش، نمازش، حکایتهایى نقل مى‌کنند. این چیزها براى ما واقعاً درست مفهوم نیست؛ منتها خط روشنى را به ما نشان مى‌دهد و ما باید حداکثر استفاده را بکنیم.

 

دوستان سعى کنند در همه‌ى اوقات - بخصوص در ماه رمضان - تلاوت قرآن را از یاد نبرند. قرآن نباید از زندگى‌تان حذف شود. تلاوت قرآن را حتماً داشته باشید؛ هر چه ممکن است. تلاوت قرآن هم با تأمل و تدبر اثر مى‌بخشد. تلاوت عجله‌یى که همین‌طور انسان بخواند و برود و معانى را هم نفهمد یا درست نفهمد، مطلوب از تلاوت قرآن نیست؛ نه این‌که بى‌فایده باشد - بالاخره انسان همین‌که توجه دارد این کلام خداست، نفس این یک تعلق و یک رشته‌ى ارتباطى است و خود همین هم مغتنم است و نباید کسى را از این‌طور قرآن خواندن منع کرد لیکن تلاوت قرآنى که مطلوب و مرغوب و مأمورٌبه است، نیست. تلاوت قرآنى مطلوب است که انسان با تدبر بخواند و کلمات الهى را بفهمد، که به نظر ما مى‌شود فهمید. اگر انسان لغت عربى را بلد باشد و آنچه را هم که بلد نیست، به ترجمه مراجعه کند و در همان تدبر کند؛ دو بار، سه بار، پنج بار که بخواند، انسان فهم و انشراح ذهنى نسبت به مضمون آیه پیدا مى‌کند که با بیان دیگرى حاصل نمى‌شود؛ بیشتر با تدبر حاصل مى‌شود؛ این را تجربه کنید. لذا انسان بار اول وقتى مثلاً ده آیه‌ى مرتبط به هم را مى‌خواند، یک احساس و یک انتباه دارد؛ بار دوم، پنجم، دهم که همین را با توجه مى‌خواند، انتباه دیگرى دارد؛ یعنى انسان انشراح ذهن پیدا مى‌کند. هرچه انسان بیشتر انس و غور پیدا کند، بیشتر مى‌فهمد؛ و ما به این احتیاج داریم.

کسانى که پایشان لغزید، ناشى از عدم تعمق در معارف اسلامى بود

عزیزان من! کسانى که پایشان لغزید، خیلى از مواردش را که ما دیدیم، ناشى بود از عدم تعمق در امر دین و معارف اسلامى؛ شعائرى بود، شعارهایى بود، احساساتى بود، بر زبانشان بود، اما در دلشان عمق نداشت. لذا در گذشته ما کسانى را دیدیم که آدمهاى خیلى تند و داغ و پُرشورى هم بودند، بعد صدوهشتاد درجه وضع اینها عوض شد. سالهاى اول انقلاب کسانى بودند - من با خصوصیات، آدمهایش را مى‌شناسم؛ یعنى کلیات نیست - که افرادى مثل شهید بهشتى را راحت و صریح از نظر انقلابى بودن و فهم درستش از انقلاب و از راه امام، نفى مى‌کردند. بعد از گذشت مدتى، مشى اینها آن‌چنان شد که مبانى انقلاب و نظام را انکار کردند! بعضى از آنها که آدمهاى با انصاف‌ترى بودند، صریحاً، و بعضى‌شان ملتویاً و مزوراً انکار کردند. آدمهاى بى‌انصاف‌ترشان اینها هستند، که به یک معانى‌یى هم تظاهر مى‌کنند؛ اما باطنشان این‌طور نیست. این به خاطر این بود که اینها عمق نداشتند. البته این یکى از عوامل است؛ یک عامل هم شهوات و دنیاطلبى و امثال اینهاست که کسانى را هم که عمق دارند، منحرف مى‌کند. بسیار کسانى بودند که عمق نداشتند. یکى از راههایى که این عمق را در اعتقادات انسان، در مبانى فکرى انسان، در روح انسان، در ایمان انسان ایجاد مى‌کند، انس با قرآن است. بنابراین در زندگى حتماً قرآنِ با تدبر را در نظر داشته باشید و نگذارید حذف شود.

 

یکى هم این دعاهاست. در دعاهاى معتبر خیلى معارف وجود دارد که انسان اینها را در هیچ جا پیدا نمى‌کند؛ جز در خود همین دعاها. از جمله‌ى این دعاها، دعاهاى صحیفه‌ى سجادیه است. در منابع معرفتى ما چیزهایى وجود دارد که جز در صحیفه‌ى سجادیه یا در دعاهاى مأثور از ائمه (علیهم‌السّلام) انسان اصلاً نمى‌تواند اینها را پیدا کند. این معارف با زبان دعا بیان شده. نه این‌که خواستند کتمان کنند؛ طبیعت آن معرفت، طبیعتى است که با این زبان مى‌تواند بیان شود؛ با زبان دیگرى نمى‌تواند بیان شود؛ بعضى از مفاهیم جز با زبان دعا و تضرع و گفتگو و نجواى با پروردگار عالم اصلاً قابل بیان نیست. لذا ما در روایات و حتّى در نهج‌البلاغه از این گونه معارف کمتر مى‌بینیم؛ اما در صحیفه‌ى سجادیه و در دعاى کمیل و در مناجات شعبانیه و در دعاى عرفه‌ى امام حسین و در دعاى عرفه‌ى حضرت سجاد و در دعاى ابوحمزه‌ى ثمالى از این‌گونه معارف، فراوان مى‌بینیم. از دعاها غفلت نکنید؛ به دعاها بپردازید. دعا هم بکنید. شما بارهاى سنگینى بر دوش دارید؛ دشمنهاى زیادى هم دارید؛ مخالفان زیادى هم دارید؛ دولت اسلامى همیشه همین‌طور بوده. از اول انقلاب دولت‌هاى ما، بخصوص وقتى که تازه‌نفس‌اند - این دولت شعارهاى صریحِ روشنى هم در دلبستگى به مبانى انقلاب دارد، دیگر بیشتر - مخالفانى دارند؛ هم مخالفان بیرونى، هم مخالفان داخلى. جوّسازى مى‌کنند، شایعه‌پراکنى مى‌کنند، منفى‌بافى مى‌کنند، دروغ پخش مى‌کنند، احیاناً در صحنه‌ى عمل و در کارهاى میدانى کارشکنى مى‌کنند. مقابله‌ى با این مخالفتها یک مقدار عزم و تصمیم قاطع و جدّ در عمل و خسته نشدن و دنبال کار را گرفتن مى‌خواهد؛ یک مقدار هم توسل و توجه و تضرع و از خدا کمک خواستن لازم دارد. اگر از خداى متعال استمداد و استعانت کنیم، روح خستگى‌ناپذیرى را در ما به‌وجود خواهد آورد. یکى از نعمتهاى بزرگ خدا این است که آدم خسته نشود و حوصله‌اش سر نرود. در راههاى طولانى گاهى انسان قوّه هم دارد؛ زانو و پاها اصلاً خسته نشده؛ اما آدم از حرکت، خسته‌ى روحى مى‌شود. این خستگى روحى، انسان را از رسیدن به اهداف باز مى‌دارد. براى این‌که این خستگى روحى پیش نیاید - که از خستگى جسمى گاهى خطرش هم بیشتر است - استمداد از پروردگار، توکل به خدا و امیدوارى به کمک الهى لازم است؛ این را از دست ندهید و این را داشته باشید. من و شما پیش خداى متعال عزیزتر نیستیم از کسانى که قبل از ما بودند و از کسانى که بعد از ما خواهند آمد؛ مگر این‌که عملمان خوب باشد و تقوایمان بیشتر از آنها باشد؛ این را توجه داشته باشید. اگر تقواى بیشترى به خرج دادیم، از خودمان بیشتر مراقبت کردیم، بهتر کار کردیم، بهتر به وظایفمان عمل کردیم، به قانون بیشتر احترام گذاشتیم و در جهت این اهداف، بیشتر پیش رفتیم، پیش خداى متعال عزیزتر خواهیم بود؛ اما بدون آن، نخیر. باید تلاشمان را در این جهت متمرکز کنیم. مواظب باشیم در دامهایى که دیگران افتادند، ما نیفتیم. هر کس در آن دامها بیفتد، همان بلاها و همان عواقب برایش متصور است؛ لذا فرقى بین ما و آنها نیست.

پروردگارا! آنچه را گفتیم و شنیدیم، براى خودت و در راه خودت و مقبول و مرضى خودت قرار بده؛ آنها را در دل ما - در درجه‌ى اول، دل خود من که گوینده‌ى این حرفها بودم، بعد هم در دل دوستان عزیزى که حضور دارند - مؤثر و کارگر بفرما؛ ان‌شاءاللَّه این روزها و این ساعات را مایه‌ى خیر و نفع ما در قیامت قرار بده و مایه‌ى حسرت ما در قیامت قرار مده. پروردگارا! قلب مقدس ولى‌عصر (ارواحنافداه) را از ما راضى و خشنود کن؛ روح مطهر امام بزرگوار را از ما راضى و خشنود کن؛ ارواح مطهر شهداى عزیز و گرانقدر انقلاب اسلامى را از ما و رفتار ما و عمل ما راضى و خشنود بفرما. والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۱۲/۲۲
مهاجر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی